معماری در شعر حافظ

  • شعر و معماری

    ديباچه  شعر هنری کاملا واضح در جهانی مشترک با معماری است،شعر جاودانگی یافتن،استنباط احساس انسانی است،در لحظه ای گذرا،در جامه واژه ها،وحال معماری هنر خلق فضاست،بیان هوشمندانه در خلق فضاست. نگاهی به گذشته آنها این موضوع را روشن تر می سازد،زیرا در کشور کهنسالی چون ايران که داراي قدمتي بسيار است،وجود افراد بزرگ در ان امري طبيعي به شمار مي رود،در زمينه علوم ادبيات مي توان به بزرگاني چون فردوسي،سعدي،حافظ... را كه اين سرزمين در طي ادوار مختلف در خود جاي داده است،اشاره كنيم و همينطور استفاده از اشعار شاعران در بناهايي واز آن مهم تر آرامگاه های شاعران نیز خود به خوبی گواه این مطلب است،بگونه ای که باعث عجین شدن معماری و شعر شده است،بنابراین وجود این دو هنر درکنار هم طبیعتا محصولات جالب توجهی را پدید می آورد،مقاله حاظر ضمن بررسی وجوه مشترک این دو هنر با مفهوم شعرگونه به رابطه عمیق شعر و معماری می پردازد.  مقدمه معماری ایران دارای مفاهیم و معانی خاص به خود است .کوچکترین جزء شکل دهنده ، در یک اثر معماری دارای مفهوم و معنی خاص به خود است،از نگاهی تاریخی ادبیات ایران خصوصا در مبحث شعراز محتوا و گستردگی ای بس عمیق برخوردار می باشد، و سرودن اشعار شاعران مختلف با موضوعات متفاوت در هر جایگاهی حالات گوناگونی به انسان دست می دهد، زیرا شعر بر روح و روان آدمی تاثیر می گذارد،حال با این تفاسیر مشخص است که شعر بر هنری مانند معماری نیز اثر می گذارد،همانند ساخت مقبره ها و آرامگاه هایی برای شعرای معروف که برگرفته از شخصیت های سربلند آنها می باشد.در حقیقت ناآشناترین افراد هم با مقوله شعر آشنا هستند،که این موضوع در احساسات آدمی جای می گیرد،و حال این بحث با این معنی عمیق در معماری نیز دیده می شود،قرارگیری اشعاری متناسب با فضاهایی خاص مانند زورخانه ،نگارخانه...که با این کار مخاطب با سرودن شعر در محیط های گوناگون به طور واضح تری با فضای مورد نظر ارتباط برقرار می کندو این هنر معمار است که با این حرکت بر تاکید آن فضاها می افزاید،این گونه ای است از تزکیب شعر و معماری.  شعر در معماری شعرا در تمامی ادوار زیباترین و پرمایه ترین احساسات انسانی رادر قالب کلام موزون و آهنگین خویش انعکاس می دادند و از سرچشمه غنی معارف بشری برای خلق موسیقی مکتوب سود جسته و گفتگویی بی زمان را در سناریوی تاریخ رقم زده اند . شعر واقعیت را به تجرید می کشد. و معماری از تجریدها به سمتواقعیت حرکت می کند و یک احساس متعالی را از پس خطوط به یک فضای ملموس مبدل می سازد همانگونه که افراد گوناگون می توانند برداشت های متفاوتی از شعر یکسانی داشته باشند. مخاطبان ...



  • حافظ و معماری

    حافظ و معماری معماری حرفه ای است که همیشه در اذهان نقاط و نکات تاریک بسیاری دارد از جمع و جامعه حرفه های مهندسی گرفته تا حضور مبهم نام معماری در کنار مفاهیم و معانی هنری . مقاله حاضر ابتدا به تعریف معماری پرداخته و تاکید میکند که معماری مساله ای فراتر از طراحی فضا برای رعایت یکسری عملکردهاست سپس این فراتر بودن را در اشعار حافظ و در ارتباط با آن می کاود. مساله خیلی ساده است : طراحی فضا برای مفید بودن و اعمال عملکردها هرچند بسیار مهم ولی همه چیز نیست. مسایل بالاتری نیز در یک ساختمان باید رعایت شود تا یک اثر اثری معماری باشد. آمیختگی هنر و عملکرد در معماری به اوج خود میرسد … این مساله مرا به یاد افسانه گیلگمش می اندازد ، پهلوانی در افسانه های کهن ایران زمین که نیم میرا و نیم نامیراست. نیمه نامیرا به او قدرتی فرابشری داده تا برای رسیدن به جاودانگی تلاش کند و از نابود شدن بترسد و در نهایت خدایان او را به مسیری میبرند تا بداند که نیمه نامیرا یک موهبت برای بهتر زیستن با نیمه میراست. شک دوستان درست است : معماری مهندسی صرف نیست ، نیم مهندسی و فن و نیم هنر و زیباییست . هر کدام بدون دیگری ناکاملند … مهندسی برای راحتی جسم انسان و هنر برای اعتلای روح او . شناخت معماری ‏ابتدا باید بدانیم معماری چیست ؟ در اذهان ، معماری با ساختمان ارتباط دارد ولی واقعا ارتباط ساختمان با معماری چیست ؟ کار معمار طراحی نقشه یک بناست : فضاهای داخلی و بیرونی پس می توان گفت معمار طراح ساختمان است . حال فرق معماری با ساختمان سازی چیست ؟ برای پاسخ دادن به این سوال به نظر ساده رجوع می کنیم به سخنان معما ران بزرگی که در طی دوران در جدال ارایه تعریف جامع از معماری و روشن کردن رشته و کار خود برای دیگران کو شیده اند ، متفکرانی که گاه فیلسوف ، و اغلب هنرمند نیز بوده اند . برای این منظور از یک مثال ساده شروع می کنیم : « سرپناهی برای یک دوچرخه یک ساختمان است اما کاتدرال لینکس یک مصداق معماری است . هر آنچه سبب می شود فضا تنها بر پایه ابعاد ضروری برای سکونت انسان شکل بگیرد ساختمان سازی است . لیکن مقوله معماری تنها آن ‏زمان به ساختمان تعلق می گیرد که طلب زیبا یی اساس طراحی باشد . « نیکو لاس پوزنر » ‏معماری از آنجا شروع شد که انسان به بنا معنا داد . « بروس السوپ » ‏بنا می بایست نشان دهد که چه معنایی دارد . « هانس هولاین » ‏معماری نظمی معنوی است که در ساختمانها تجسم یافته است. « هانس هولاین » معماری ماشینی است که کاوش تولید معناست . « ‏آراتاایسوزاکی » ‏وحال با سخن لوکور بوزیه معمار فرآنسوی الاصل که « پیامبر معماری معاصر ‏» نامیده می شود و جنبش معماری مدرن ...

  • حرکت در معماری و شعر

    مفهوم حرکت چیست ؟ در شعر و معماری چگونه مطرح می شود ؟ آیا حرکت در شعر و معماری از یک مفهوم سرچشمه می گیرند ؟ حرکت و مفهوم آن در فیزیک حرکت زمانی اتفاق می افتد که جسمی از نقطه ای به نقطه دیگر تغییر مکان یابد. ولی شاید مفهوم فیزیکی حرکت تنها جزئی از مفهوم حرکت در هنر باشد. حرکت در هنر وسیله ای است برای درک فضا همانطور که در گفتار اول ذکر شد تمامی هنرها وجود خود را از طریق خلق فضا به دست می آورند. حال که این فضا خلق شده است وسیله ای لازم است تا آن را درک نماییم و حرکت اولین چیزی است که در این میان خود نمایی می کند . حرکت در فیزیک یعنی جابجایی یک جسم در یک محیط که تماماً از جنس ماده است؛ جسمی مادی در محیطی مادی از نقطه ای مادی به نقطۀ مادی دیگری انتقال می یابد. اما حرکت در هنر یعنی پرواز روح ، یعنی خروج از دنیای ماده و سفر به دنیای خیال؛ خیالی که می تواند در محیطی مادی اتفاق بیفتد . انسانها متولد می شوند، رشد می کنند و می میرند . و این ذات هستی است. در اصل آنها از ابتدایی خاص به انتهایی خاص می رسند . تمام هستی در حرکت است و ما نیز جزئی از آن به شمار می رویم. فضای هستی وجود خود را مدیون حرکت است. سیاراتی که به دور ستارگان می چرخند و منظومه هایی را تشکیل می دهند و آنها نیز به دور خود در چرخش هستند و الی آخر. میتوانیم بگوییم حرکت جوهرۀ درک هر فضایی است. حرکت میتواند به شکل فیزیکی، بصری و یا خیالی باشد. حرکت فیزیکی: یعنی جابجایی جسم فرد در فضایی که توسط عناصر مادی قابل درک شده اند . حرکت بصری: حتی وقتی که در نقطه ای از فضا به صورت ثابت ایستاده ایم. چشمها حرکت داشته و از نقطه ای به نقطه دیگر تغییر مکان دهند . حرکت خیالی: گاهی روح انسانها درفضای خاصی از تن جدا می شود و خیالاتی را در ذهن متبادر می نماید و در اصل انسان را از جهانی به جهانی دیگر سوق می دهد و این حرکت، حرکت خیالی است . باید نکته ای را ذکر نمود، هر حرکتی در ذات خود دارای سکونهایی نیز میباشد. به زبان ساده تر سکون و حرکت در کنار یکدیگر بوده و در کنار هم است که هر کدام معنی پیدا میکنند. حرکت بی سکون و سکون بی حرکت معنایی ندارد. آیا می توان گفت پایانی بی آغاز یا آغازی بی پایان داریم؛ حرکت تغییر حالتی است که ابتدا و انتهایش سکون است . آنچه که در این چند خط ذکر شد خلاصه ای از مفهوم حرکت بود. و یا شاید تغییر دیدگاهی نسبت به آن. در اصل در این مورد می توان گفت هرگاه ذهن انسان از فضایی خاص جدا گردد و به فضایی دیگر ورود نماید؛ این حرکت بوده است که چنین تغییر مکانی را امکان پذیر کرده است. حرکتی که می تواند از جهانی مادی به جهانی مادی و یا غیر مادی. یا از جهانی غیر مادی به جهانی مادی و ...

  • شعر و معماری

    شعر و معماری

    ديباچه  شعر هنری کاملا واضح در جهانی مشترک با معماری است،شعر جاودانگی یافتن،استنباط احساس انسانی است،در لحظه ای گذرا،در جامه واژه ها،وحال معماری هنر خلق فضاست،بیان هوشمندانه در خلق فضاست. نگاهی به گذشته آنها این موضوع را روشن تر می سازد،زیرا در کشور کهنسالی چون ايران که داراي قدمتي بسيار است،وجود افراد بزرگ در ان امري طبيعي به شمار مي رود،در زمينه علوم ادبيات مي توان به بزرگاني چون فردوسي،سعدي،حافظ... را كه اين سرزمين در طي ادوار مختلف در خود جاي داده است،اشاره كنيم و همينطور استفاده از اشعار شاعران در بناهايي واز آن مهم تر آرامگاه های شاعران نیز خود به خوبی گواه این مطلب است،بگونه ای که باعث عجین شدن معماری و شعر شده است،بنابراین وجود این دو هنر درکنار هم طبیعتا محصولات جالب توجهی را پدید می آورد،مقاله حاظر ضمن بررسی وجوه مشترک این دو هنر با مفهوم شعرگونه به رابطه عمیق شعر و معماری می پردازد.  مقدمه معماری ایران دارای مفاهیم و معانی خاص به خود است .کوچکترین جزء شکل دهنده ، در یک اثر معماری دارای مفهوم و معنی خاص به خود است،از نگاهی تاریخی ادبیات ایران خصوصا در مبحث شعراز محتوا و گستردگی ای بس عمیق برخوردار می باشد، و سرودن اشعار شاعران مختلف با موضوعات متفاوت در هر جایگاهی حالات گوناگونی به انسان دست می دهد، زیرا شعر بر روح و روان آدمی تاثیر می گذارد،حال با این تفاسیر مشخص است که شعر بر هنری مانند معماری نیز اثر می گذارد،همانند ساخت مقبره ها و آرامگاه هایی برای شعرای معروف که برگرفته از شخصیت های سربلند آنها می باشد.در حقیقت ناآشناترین افراد هم با مقوله شعر آشنا هستند،که این موضوع در احساسات آدمی جای می گیرد،و حال این بحث با این معنی عمیق در معماری نیز دیده می شود،قرارگیری اشعاری متناسب با فضاهایی خاص مانند زورخانه ،نگارخانه...که با این کار مخاطب با سرودن شعر در محیط های گوناگون به طور واضح تری با فضای مورد نظر ارتباط برقرار می کندو این هنر معمار است که با این حرکت بر تاکید آن فضاها می افزاید،این گونه ای است از تزکیب شعر و معماری.  شعر در معماری شعرا در تمامی ادوار زیباترین و پرمایه ترین احساسات انسانی رادر قالب کلام موزون و آهنگین خویش انعکاس می دادند و از سرچشمه غنی معارف بشری برای خلق موسیقی مکتوب سود جسته و گفتگویی بی زمان را در سناریوی تاریخ رقم زده اند . شعر واقعیت را به تجرید می کشد. و معماری از تجریدها به سمتواقعیت حرکت می کند و یک احساس متعالی را از پس خطوط به یک فضای ملموس مبدل می سازد همانگونه که افراد گوناگون می توانند برداشت های متفاوتی از شعر یکسانی داشته باشند. مخاطبان ...

  • شعر و معماری قسمت اول

    مقدمه شعر و فضا یکی از ذخایر غنی فرهنگ ایرانیان به شمار می آید و منشا هویت و بقای ملت است. توجه به هنرهای هفتگانه از جمله شعر وادبیات در برآورده کردن نیازهای روحی انسان لازم و ضروری است تا به موجب آن آرامش و ثبات در جامعه برقرار گردد. ایرانیان به دلیل ذوق سرشارشان، شیوه سخن را در شعر فارسی به نهایت زیبایی رسانیده انمد و شاعرانی چون حافظ، سعدی، مولانا و ... سخن نگفته اند مگر برای اظار افکار و معانی به صورت هنرمندانه و با آهنگی خوش که بر خواننده موثر باشد. تاکید بر اهمیت و ارزش والا و حفظ و اشاعه آن به عنوان میراث فرهنگی لازم و ضروری است.  همانطور که شعر، زاده کوشش شاعر است تا درک او را از انسان و طبیعت در قالب کلام و سخن به نمایش گذارد، معماری نیز حاصل تلاش معمار در جهت خلق فضایی بر پایه همان درک و شناخت است و «خیل» عامل برقراری پیوند میان انسان و طبیعت است که در زبان شعر و معماری مشترک است. «خیال» عنصر ثابت شعر است و هر کس اندک آشنایی با جوهر شعر داشته باشد می داند که اگر از هر شعر موثر و دل انگیزی جنبه خیالی آن را بگیرند، جز سخنی ساده و عادی که از زبان همه کس قابل شنیدن است چیزی باقی نمی ماند. فصل اول: تعریف شعر 1-   تعریف شهر در منطق ارسطویی شعر از صنعات خمس یعنی یکی از اقسام پنج گانه قیاس است که خود قیاس اساسی تریم نوع استدلال در منطق ارسطویی است. به نظر ارسطو ماده شعر از مخیلات فراهم می آید. یعنی آدمی گاه می اندیشد و نتایج استدلالات خود را بیان می کند و به آن ها صورت منظم می دهد و آن فلسفه است و گاهی نیز به تخیلات سرگرم می شود و خیلاتی منظم ابداع می کند که شعر نام دارد. شعر سخنی است که از خیال آدمی سرچشمه می گیرد و بنابراین با بیان عقلی وعلمی متفاوت است. بدین ترتیب سخن جنس شعر است و تخیل آمیز بودن فصل آن. پس تعریف ارسطو از شعر با تعریفی که عروضیان اسلام از شعر کرده اند کاملاً متفاوت است. در شعر به اصطلاح منطقیان نه وزن شرط است نه قافیه. بلکه صرف خیال آمیز و خیال انگیز بودن را شرط اصلی دانسته اند. 2-   تعریف شعر در منطق خواجه نصیرالدین طوسی خواجه نصیرالدین طوسی می گوید: «شعر در عرف منطقی کلام مخیل است، و در عرف متاخران کلام موزون» از اینکه گفته شد ماده شعر از مخیلات است نباید تصور کرد که شعر سراسر خیال پردای است. بلکه شعر نوعی محاکمات از عالم واقع است و منتهی شاعر معمولاً عین واقع را توصیف نمی کند، بلکه در آن با افزودن و کاستن و آوردن تشبیهات زیبا و کنایه و استعاره و اغراق، تصرف می کند.   3-   تعریف شعر از شفیعی کدکنی کشف هر یک از قوانین طبیعت خود نوعی بیداری است، نوعی تجربه است، نوعی شعر است. شاید بتوان گفت که در یک ...

  • حافظ

    غزلسینه مالامال درد است ای دریغا مرهمیدل ز تنهایی به جان آمد خدا را همدمیچشم آسایش که دارد از سپهر تیزروساقیا جامی به من ده تا بیاسایم دمیزیرکی را گفتم این احوال بین خندید و گفتصعب روزی بوالعجب کاری پریشان عالمیسوختم در چاه صبر از بهر آن شمع چگلشاه ترکان فارغ است از حال ما کو رستمیدر طریق عشقبازی امن و آسایش بلاستریش باد آن دل که با درد تو خواهد مرهمیاهل کام و ناز را در کوی رندی راه نیستره روی باید جهان سوزی نه خامی بی‌غمیآدمی در عالم خاکی نمی‌آید به دستعالمی دیگر بباید ساخت و از نو آدمیخیز تا خاطر بدان ترک سمرقندی دهیمکز نسیمش بوی جوی مولیان آید همیگریه حافظ چه سنجد پیش استغنای عشقکاندر این دریا نماید هفت دریا شبنمی////////////////////////////////////////////////////////////////////در همه دیر مغان نیست چو من شیداییخرقه جایی گرو باده و دفتر جاییدل که آیینه شاهیست غباری دارداز خدا می‌طلبم صحبت روشن راییکرده‌ام توبه به دست صنم باده فروشکه دگر می نخورم بی رخ بزم آرایینرگس ار لاف زد از شیوه چشم تو مرنجنروند اهل نظر از پی نابیناییشرح این قصه مگر شمع برآرد به زبانور نه پروانه ندارد به سخن پرواییجوی‌ها بسته‌ام از دیده به دامان که مگردر کنارم بنشانند سهی بالاییکشتی باده بیاور که مرا بی رخ دوستگشت هر گوشه چشم از غم دل دریاییسخن غیر مگو با من معشوقه پرستکز وی و جام می‌ام نیست به کس پرواییاین حدیثم چه خوش آمد که سحرگه می‌گفتبر در میکده‌ای با دف و نی ترساییگر مسلمانی از این است که حافظ داردآه اگر از پی امروز بود فردایی//////////////////////////////////////////////////////////////////////////ای پادشه خوبان داد از غم تنهاییدل بی تو به جان آمد وقت است که بازآییدایم گل این بستان شاداب نمی‌مانددریاب ضعیفان را در وقت تواناییدیشب گله زلفش با باد همی‌کردمگفتا غلطی بگذر زین فکرت سوداییصد باد صبا این جا با سلسله می‌رقصنداین است حریف ای دل تا باد نپیماییمشتاقی و مهجوری دور از تو چنانم کردکز دست بخواهد شد پایاب شکیبایییا رب به که شاید گفت این نکته که در عالمرخساره به کس ننمود آن شاهد هرجاییساقی چمن گل را بی روی تو رنگی نیستشمشاد خرامان کن تا باغ بیاراییای درد توام درمان در بستر ناکامیو ای یاد توام مونس در گوشه تنهاییدر دایره قسمت ما نقطه تسلیمیملطف آن چه تو اندیشی حکم آن چه تو فرماییفکر خود و رای خود در عالم رندی نیستکفر است در این مذهب خودبینی و خودراییزین دایره مینا خونین جگرم می دهتا حل کنم این مشکل در ساغر میناییحافظ شب هجران شد بوی خوش وصل آمدشادیت مبارک باد ای عاشق شیدایی

  • قياسي ميان شعر حافظ و مسجد شيخ لطف الله

    قياسي ميان شعر حافظ و مسجد شيخ لطف الله

    يكي از علل جاودانه بودن شعر حافظ قابليت تفسير و تاويل آن در زمانها و مكانهاي گوناگون است. چنانچه در هر مو قعيتي مي توان تفعلي زد  گذشته  و حال و آينده را از خواجه حافظ شيرازي پرسيد . شايد بتوان قابليت تفسير و تاويل شعر حافظ را در ابهام و ايهامي دانست كه در لابلاي كلمات و ابيات شعر وي هست بد ين سان . جمله ها و كلمات شعر با توجه به شرايط اجتماعي و مكاني و زماني تفسير كنند . معناهاي گوناگوني مي گيرد  و هر بار از لابه لاي  غزلهاي خواجه معناهايي بديع و تازه جلوه گر مي شود. ديدي اي دل كه غم عشق دگر باره چه كرد چون بشد دلبر و با يار وفا دار چه  كرد آه از آن نرگس جادو كه چه بازي انگيخت آه از آن مست كه با مردم هوشيار چه كرد (دايره مينايي) اين ايهام در شعر حافظ از كجا سر چشمه مي گيرد؟ شايد از آنجا كه بيان حافظ  واجد ارزشها و معناهاي چند گانه است  و از تركيب اين معناها و ارزشها در دوره هاي مختلف تاريخي ارزشهاي جديدي پديد مي آ يد و دير پايي شعر حافظ را موجب مي شو د. در اين باره محمود هومن  در باره حافظ نكته اي را مي گويد: "حافظ به تعبيري عارف  و فيلسوف است  و به تعبيري ديگر نيست . اما حافظ استاد زيبايي كلام است. روانشناس اجتماعي اسست. به موسيقي احاطه دارد . به تاريخ و علوم عقلي زمان خود مسلط است  از مبا حث فقهي سر رشته دارد . بنا براين شخصيت حافظ در هاله اي از ابهام و رمزو  راز پنهان است كه شايد كلمه رند به قول خوده او بهترين معرفش باشد." چنين است  كه در دوران ما  هر پژو هشي كه در زمينه هاي مختلف غزلهاي خواجه مي شود  نكته هاي تازهاي را مي افزايد  و در هر حال مشتاقان ديگري را سر ذوق و شوق مي آورد و دامنه را براي پژوهشهاي گسترده تر و تازه تر بيشتر مي كند . مسجد شيخ لطف الله اصفهان  را كه از دوران صفوي است  در نظر مي گيريم و ارزشهاي آن را تا آنجا كه امكان دارد بر مي شماريم  و با معماري امروز مقا يسه مي كينم . در طرح  اين مسجد استاد اصفها ني به چند نكته توجه  داشته است كه ارزشهاي ذاتي ا ثرند  مانند رعايت تناسب در داخل گنبد خانه  . مقياس مطبوع در خارج گنبد . حل استادانه چرخش از ميدان به طرف داخل  مسجد  . نورپردازي بسيار بديع كه به گونه اي هنر مندانه اي نور شديد ميدان را به نور ملايم  گنبد خانه بدل مي كند و ...  حال اگر باتوجه  به شرايط امروز  بخواهيم درسهايي از معماري مسجد شيخلطفالله بگيرم  با كمي توجه  افزون بر نكته هايي كه استاد معمار  رعايت كرده  است به نكتهاي ديگري نيز دست مي يابيم كه ارزشهاي ويژه معماري مسجد شيخ لطف الله اند  و از آن اثري چند بنياني مي سازد  مانند :  سمبو ايسم و نماد گرايي معماري مسجد  كه در كاربر آگاهانه  چهار تاقي ...

  • مقاله ای بسیار جالب در مورد ... معماری قاجار.

    مقاله ای بسیار جالب در مورد ... معماری قاجار.... این گرایشهای متفاوت و بعضا متضاد در معماری این دوره ناشی از اختلاف در گرایشهای سیاسی و ایدوئولوژیک این عصر از تاریخ ایران است که ریشه در جریانهای عقیدتی - سیاسی اواخر دوره قاجار و اوایل دوران پهلوی دارد . جریانهای مذکور را می توان به سه دسته تقسیم کرد :گروه اول ، سنت گرایان ، که اساس تفکر سیاسی و بینش دینی آنها هماهنگی دین با سیاست و احیاء و توسعه سنتهای هزار ساله جامعه ایرانی بود . پرچمداران این نهضت در آن برهه از زمان شیخ فضل الله نوری بود و بعد از ایشان سید حین مدرس ادامه دهنده راه وی گشت .گروه دوم ، غرب گرایان ، که اساس ذهنیت آنها ، به گفته تقی زاده ، بر تقلید از فرق سر تا انگشت پا از غرب در همه شئون اقتصادی ، اجتماعی ، سیاسی بود . هسته اصلی این گروه را تحصیل کردگان ایرانی تشکیل می دادند که تازه از اروپا به ایران برگشته بودند .گروه سوم ، ملی گرایان ، که بنیاد فکری آنها بازگشت به عظمت امپراتوری هخامنشی و ساسانی بود . این گروه فرهنگ اسلامی و فرهنگ اروپایی را غیر ایرانی می دانستند و بعنوان جایگزین آنها بازگشت به فرهنگ آریایی دوهزار و پانصد ساله با دین و مذهب بود . که این امر ناشی از جریانهای به اصطلاح روشنفکرانه مادی گرایی و توسعه و ترویج نظریات سوسیالیسم و مارکسیسم در بین طبقه تحصیل کرده اروپا بود . این دو جری فکری اثبات خود را در تخریب آثار گذشته می دید و سعی داشت هر چه را بوی گذشته می داد از بین ببرد .در سایر شئون اجتماعی کشور نیز ما شاهد تقابل این بینشهای متفاوت هستیم . بعنوان مثال در ادبیات ، گروه غرب گرا ، تغییر خط فارسی به لاتین را - به سبک آتاتورک در ترکیه - علم کرد و گروه ملی گرا نیز عرب زدایی از خط و ادبیات فارسی را مطرح نمود و گروه سنت گرا برخود واجب دید که از سنت سعدی و حافظ و دیگر بلند پایگان آسمان ادب ایرانی پاسداری نماید .در ادبیات به زعم مردان بزرگی چون استاد دهخدا ، استاد همایی و استاد فروزانفر و دیگر عزیزان اقدامات غرب گرایان و ملی گرایان بی نتیجه ماند و تحول جدیدی در ادبیات از بطن شعر و ادبیات سنتی تراوش کرده و رشد نمود .لیکن در معماری به دلیل انتصاب غرب گرایان و تحصیل کردگان بوزار پاریس و بعدا مکتب فلورانس و رم در شهرسازی انگلستان و امریکا شد .گرچه گودار و ماکسیم سیرو ازنظر تفکر ، ارزش زیادی برای معماری سنتی و تاریخ تحول آن قایل بودند و در این رهگذر خدمات ارزشمندی به ثبت تاریخ معماری ایرانی نمودند ولی خود شخصا از پیروان مکتب نئوکلاسیک و یا به عبارتی ملی گرایان نوین بودند . شاهد این واقعیت ، ساختمان موزه ایران باستان که تقلیدی از طاق کسری است ...

  • موسیقی در اشعار حافظ

    موسیقی در اشعار حافظ نوشته دکتر حمید عسگری منبع: موسسه فرهنگی ادب و دانش حافظ در معماری سخن پارسی چنان استادانه عناصری همچون شوریدگی عاشقانه، حیرت عارفانه، صلابت حکیمانه و رندی عالمانه را درهم آمیخته که سحرانگیز کلامش از هر نظرگاه، جلوهی ویژهای پیدا کرده است، وشاید همین شخصیت اندیشگی چند بُعدی اوست که رنگین کمانی از علایق و سلایق را ساکن آسمان لاجوردی خیال منظوم او کرده است.  التفات حافظ به موسیقی فقط به خاطر آمیزش تاریخی و پیوند شگفتانگیز شعر با موسیقی نبوده است، بلکه از آنجا که موسیقی هنری حکیمانه و حکمتی هنرمندانه است، بدیهی است که به گستردگی در زلال کلام حافظ موج بزند و از ارکان دانش و بینش او در بنای چهلستون غزل پارسی محسوب گردد.  این مختصر تلاشی برای بررسی حضور موسیقی در ذهن زیبای حافظ است ودر سه محور عرضه میگردد: الف) تجلی دانش موسیقی    ب) کاربرد اصطلاحات موسیقی    ج) موسیقی شعر     الف) دانش موسیقی درافکار حافظ 1) برخی معتقدند که گزینش تخلص «حافظ» نشانگر قران زِ بَر خواندن او میباشد، گو اینکه صوت خوش او - که بارها خود از آن یاد کرده است - مقام تلاوتگری او را تثبیت میکند، اما اجرای چهارده روایت متفاوت یقینا با آگاهی از امکانات دستگاههای موسیقی بوده است. در فرهنگ غیاث اللغات برابر واژه حافظ، چنین نوشته است: «فارسیان به معنای مطرب و قوّال آرند»، و شاید همین مسئله و برخی شواهد تاریخی دیگر، دکتر باستانی پاریزی را بر آن داشته است که بر شهرت موسیقی دانی و خوانندگی حافظ اصرار ورزد. محمد رضایی نیزمیگوید: «در روزگار زندگی حافظ شیرازی، کسانی که موسیقی میدانسته اند و همراه با نواختن سازهای موسیقی، به صورت فی البداهه شعر میسرودند و برای همگان میخواندهاند، «حافظ» لقب داشتند و حافظ شیرازی نیز علاوه بر اینکه شعر خوب میسرود، یک موسیقیدان بود.» این محقق عقیده دارد که 99 درصد اشعار حافظ با موسیقی ارتباط دارند. پس میتوان نتیجه گرفت که دانش موسیقی در افکار حافظ هم در روند آفرینش یک شعر موثر بوده و هم در نحوهی بیان و عرضهی دلپذیر تر آن. البته حافظ موسیقیدان، تا کنون برای ما ناشناخته مانده است، اما تبلور دانش موسیقی در اشعاری که سروده چنان است که به واسطهی آنها میتوان از سویی دیگر راه به سمت دنیای موسیقیایی او گشود، و این هدف اصلی مقالهی حاضر است.     ب) اصطلاحات موسیقی در اشعار حافظ کاربرد گستردهی اصطلاحات موسیقی و نام سازها در زبان حافظ، نشانهی موزیکال بودن ذهن مترنم اوست! و فقط از حکیمی موسیقیشناس انتظار میرود: 1) کاربرد فراگیر اصطلاحاتی همچون: پرده، بم، زیر، دستان، نغمه، نوا، قول، مقام، راه، فرود، ...