اصطلاحات تاتی

تات های خراسان شمالی هنوزدراصطلاحات خودازواژه های دوره اشکانی استفاده می کنندنمونه ای ازواژگان تاتی :

بغل /boghl/ کپک

کرکید /kerkid/ وسیله ای برای بافتن چادر

کله /kelah/ اجاق

دقیقه /daghigha/ عبارتی دشنامی به معنی کور شه چشمت

زیر /zir/ بوته ای خار دار

جرنگ جرنگی/jereng jerengi/ جغجغه

نوابر /nevabar/ وردنه

گل دین /gal dayen/ قل دادن

چاق /chaugh/ سقف، برای انسان به معنی چاق

گل بو /gole bew/ گل محمدی

کوتک/koottak/ ستون

قیتک /fittak/ سوت

اوچک /awchak/  آب چکه

گال /gal/ رتیل

آل /al/ جن

حن /han/ حنایی

پال بزی /pal bazi/ نوعی بازی با سنگ

دیستینه /distinah/ النگو

نویه /nevayah/ نوه

نقونده /neghoondah/ نتیجه (بچه ی نوه)

امبرو /emberew/ گلابی

خال مینک /khal minak/ نگین زینتی بینی

خلی /khali/ دایی

خوریه /khooriyah/ جوانه نورس گیاهان و درختان

قیسو /ghisso/ استفراغ

بره /berah/ دریچه ای که برای بیرون آوردن خاکستر از تنور استفاده می شده

پرچیه /perchiyah/ دلزده

چغک /cheghek/ گنجشک

حکه /hakkah/ سکسکه

سردو /serdaw/ سردابه

تیدونه /tidoonah/ توت

تیر پوشتی /tir pooshti/ کوله پشتی

رسندو /rasndoo/ راه پله

قتق /ghategh/ ماست

تنر /tener/ تنور

نواکنی /nevakeni/ وسیله ای برای کندن نان از تنور

دیکو /dikoo/ مغازه، دکان

کنرو /kenaraw/ لباس شستن

چزمه/choozmah/ نام غذایی که از سرخ کردن خمیر در روغن درست می شود

تیار/tiar/ آماده

غیو/ghiw/ داد زدن

مغز/meghaz/ قورباغه

چمه/choommah/ چاق

قلبر/ghelber/ سرند

قدیفه/ghedifah/ حوله ای نازک که برای خشک کردن بدن استفاده می شود

دیره/dirah/ وسیله ای برای کره گرفتن از ماست

مسکه/meskah/ کره حیوانی

چگلک/cheegalek/ ماست چکیده ای غلیظ

فیته/fitah/ لنگ

حشی/hashi/ بچه شتر

چغل/cheghal/ زبر و زمخت

علک/alk/ کثیف

لیش/lish/ خیس

اله بله/alah balah/ ابلق، سیاه و سفید

گمند/gemend/ گیج

تلر/tallar/ اسراف، ریخت و پاش، هدر رفتن

رونج/reveng/ به محل ایجاد گره خوردگی درخت گفته می شود

بش/bash/ قسمت، تکه، اکثرا هنگام درو و کارهای جمعی که سهم هر کس مشخص می شود به آن بش می گویند

لونده/loondah/ به چیزهای جمع شده گفته می شود

قمچه/ghamchah/ به دسته های گیاهان که هنگام درو جمع می شود گفته می شود.

کیود/kiwed/  کبود، سیاه

وخچرده/vakhcherdah/ از اب گرفته، خشک شده

وچر/vecher/ زل زدن و خیره شدن

بورشیه/ boorshiah/ ساقه گیاه پنبه

خلشه/khelashah/ تکه چوب

اندو/endow/ پوششی از کاه گل که برای پوشاندن پشت بام و جلوگیری از نفوذ باران استفاده می شود

دخمه/dakhmah/ حصاری معمولا چوبی برای حیوانات (گوسفند)

قیرقا/ghayragh/سنگ چاقو تیزکنی

چنگه/chengah/ گیره لباس

میره/mirah/ دکمه

کلیره/kelirah/اغلب بهبودی بعد از زخمو می گن که ترشحات زخم به صورت سفت در میان
اوگردو/awgardoo/ ملاقه بزرگ
سرحت/serhat/ محله
جبه/jobah/ کت
نیمتنه/nimteneh/ کت
هرزگی/herzegi/ شلوغی> بازیگوشی
زرترک/zarterak/ کنایه از ترسیدن
سر دپی کردن/serte pay kerden/کسی را دنبال کردن
شل/shel/ چریش
بولک/bolk/ کلیه
تیشتین/tishtayen/ ترسیدن
لته/latah/کهنه
دوری/doori/ بشقاب
اوخره/awkharah/ لیوان
کندی/koondi/ وسیله که در قدیم برای نگهداری گندم در نقش سیلو استفاده می کردن.
الونه/aloonah/ وسیله شبیه به خرجین جهت حمل ونقل بار که مردم روستا آن را روی الاغ میگذارند
مسکه/meskah/ کره
دق/degh/دوغ
کمرته زلی/kemertah zali/ زردآلوی کوهی
ریتو/ritow/ گری
اوست/avost/ آبستن
تخلی/tokhli/ گوسفند یک ساله آماده جفت گیری
نوره/noorah/ مرغ بومی تخمگذار
کلپسی/kelpasi/ آفتاب پرست
پکر/pakar/ گیج، کسی که متوجه اطراف نیست
نشکی/neshki/ وسیله از میخ یا چوب که جهت سریع رفت احشام از جمله الاغ به کار میرود که آن را در بدن الاغ فرو می کنند.
شرتو/shertow/ آبکی، له

مشی/mashi/ الک

قطی/ghati/ مخلوط

تختی/tekhti/ وسیله ای که در قدیم برای قرار دادن اشیا استفاده می شد.

دنچسته /danchesta/ برای فرو رفتن وسیله ای در چیزی، 

بنچسته /benchestah/ نفوذ کردن آب در زمین

دپلیه/dapalayah/ جمع شدن آب در جایی

ول میش /vale mish/ جستجو

دیلو/diloo/ شرایط باد و طوفان

پگه/pegah/ پگاه، صبح زود

تلخو/telkho/ نوعی خوردنی که از مخلوط کردن شیره انگور و آرد گندم برشته شده درست می شود.

زله/zelah/ خسته

دپوریه/dapoorayah/ عصبانی شدن و حالت تهاجمی گرفتن

نیوه/nivah/ گریه

غیژ غیژی/ghizh ghizhi/ سر سره

رجه/rejah/ طنابی که برای پهن کردن رخت استفاده می شود

ترخت/terekht/ به کسی می گویند که ژست گرفته و سینه ستبر کرده و رو به بالا نگاه می کند

رف/raf/ به طاقچه بالای در ساختمانهای قدیمی می گویند که البته الان جای خود را به طبقه بالای کمد دیواری داده  

پی کلگی/paykelegi/ پس گردنی

زین چو بازی/zin chew bazi/ یک نوع بازی محلی با استفاده از چوب که یک گروه چوب را پرتاب کرده و گروه بعدی باید فاصله ای که چوب طی کرده را تا محل ابتدای بازی با صدای هییییییی بدود.

رپی/repay/ وایستا

سرته/sereta/ واژگون یا برعکس کردن

خمیشک/khamishak/  به معنای گیج و منگ و کسی که نمیتواند کاری انجام دهد

نوابر/nevabar/ وردنه

مغز/meghaz/ قورباغه

امبرو/embrew/گلابی

کمرته/kemerta/میوه نارس

حمپک/hampak/ نوعی بازی با سنگ

جاج/jaj/نوعی خار که ار آن آتس درست می کنند( مخصوصا شب چله)

بای دین/bay dayen/ باختن، از دست دادن

تل و ول/tal o val/ به زحمت

لشی کردن/lashi kerden/ جمع کردن باقی مانده میوه ها و محصولات، خوشه چینی

درده/dorda/ رسوب ایجاد شده در ته ظرف

به تعب کوفتن/be teab koften/ به سختی افتادن

آقشقه/agheshghah/ پنجره

رسندو/rasendo/ پله

هرده/herdah/ به معنای بزرگی(فیزیکی) برای انسان، به معنی جای بلند مثل کوه

قیم/ghim/ شن

جله/jalah/ سنگریزه

نماشم/nemashem/ نزدیک غروب

ناترنگ/natereng/ نتراشیده و نخراشیده (برای انسان)

برغ/bargh/ مانعی از سنگ، شن و خاک که برای سد کردن جوی آب می سازند.

شنگی/shengi/ نوعی گیاه خوراکی شبیه تره

قولق /ghawlegh/ وسیله ای است ساخته شده از پارچه برای قرار دادن وسایل

ور تنشر خوری /ver tenasher khori/ عبارتی نفرین آمیز که معمولا در هنگام تنبیه بچه ها استفاده می شود

پساد /pesad/ به سنگ های صاف و ورقه ای گفته می شود.

البچگی /alebchegi/ چسبناک شدن دست ها در هنگام خوردن شیره انگور و ...

غونجیل/ghoonjil/ جمع شده، کز کرده، وقتی چیزی مثل پلاستیک میسوزه این اصطلاح بهش گفته میشه و همچنین وقتی هوا سرد شده باشه مثلا میگن غونجیل کرده با یعنی سردش شده بود

کورمیش کردن/koormish kerden/  ساکت یه گوشه نشستن

وجیجیه/vajijayah/ تقریبا به معنی غونجیل ولی بیشتر در هنگام سوختن مو گفته میشه

نوس/navs/ هوس

نوس /noos/ دماغ، بینی

برغنه /berghenah/ لخت و عریان

لیچ/leech/ تقریبا هم معنی برغنه

هیلاو/haylow/  ترانه محلی، یه جورایی فولکلور البته اگه آهنگ داشته باشه

شپتی/shapati/ سیلی

اجی/aji/ رفیق، دوست

بجل/bejel/ تکه استخوان مفصل که با آن بازی می کنند.

بجل بزی/bejel bzai/ بازی با بجل

چور کردن/choor kerden/ قاپیدن بجل ها در هنگام بازی (البته اگه نگن چورت خاک)، بعضی وقتها که الاغ ژست فرار میگره هم میگن چر کرده

 ایاس/ ayos / سایه
بتو / Betav / آفتاب
سینه / Sina / سر بالایی
قلب / Ghalb / سراشیبی تند
برچه / Berchah / پنجره

نزم /nezm/ مه

زقوندنا /zeghondena/ استفراغ

دکخیه /dakekhayah/ به نان خوب پخته شده گفته می شود.

تل /tel/ غلیظ، در مورد مایعات استفاده می شود.

کلو /kalew/ گیچ، منگ

فتیلی/fetili/ شلوغی

ایدو/aydow/ دیوانه

مول مول/ mool mool/ کند، آهسته

تلونه /taloonah/ به ظرف آب مرغ گفته می شود.

قمرقو/ghemerghoo/ تحت فشار

ttp://korf90.blogfa.com

 

تاریخ ثبت دروبلاگ به یک ماه قبل تغییرکرده

/


مطالب مشابه :


حرف س

سيلي زدن به صورت زن در خواب، به تولد فرزند پسر تعبير مي شود ؛ به ويژه




تعبیر دیدن 'جماع (نزدیکی) ' در خواب

تعبیر دیدن 'جماع (نزدیکی) ' در خواب. ابن سیرین می گوید : اگر کسی در خواب ببیند که با زن خود یا




تعبیرخواب دیدن ماشین در خواب

تعبیرخواب دیدن ماشین در خواب . خاطره سیلی‌خوردن یکی از محافظان رهبری در مقابل چشمان




کلمات و اصطلاحات ترکی و فارسی بجنوردی

تعبیرخواب. چرخ زدن ( گشتن و دور ترکی شباد shabbad سیلی محکم




ضرب المثل

• با سیلی صورت خود را سرخ نگه داشتن : • زیر آب کسی را زدن : تعبیرخواب




روایت جدید از سیلی سیدحسن خمینی و انصاری به سردارمصطفی نجار

مجمع الفوائد قاضی زاده//09122519350 - روایت جدید از سیلی سیدحسن خمینی و انصاری به سردارمصطفی نجار




بجنورد دوست‌داشتنی ما 1

تعبیرخواب. نخواهد بود و سیلی نخواهد آمد که گیر نبودن ، و یخ زدن برف‌ها ، برای




خواب های جالب و روشنگر بعضی از مردم که با بنده مطرح کردن و شنیدم

و یک سیلی به حضرت آمد با پا زدن زیر آلات موسیقی و برای تعبیرخواب فقط 8 تا 9صبح جوابگو هستم




نامه پسر آيت‌الله حائری به آيت‌الله درباره توجیه حمله به مطهری

توجیه می‌کنند مگر مقام رهبری در سخنرانی ۲۸ بهمن ۱۳۹۱در نقد بر هم زدن سیلی بر رخسار




اصطلاحات تاتی

بجنورد1400 - اصطلاحات تاتی - تاربخ وادبیات - بجنورد1400 اين وبلاگ براي معرفي استان خراسان




برچسب :