ادامه قسمت یکم رمان التماس پرگناه

بابای من میون دوتا دخترهرزه که معلوم نبود از کجا اومدن.هردوتاشون لولیده بودن تو بغل بابام.

بابا؟واژه اش اشنا میزنه فکر کنم قبلا به یه اشغالی میگفتم بابا.ولی دیگه نمیگم.چون دیگه ندارم.

من بابایی نمیخوام که بعد از فوت همسرش حتی از سالشم نگذشته بره با...........

چشمامو بستم وراه افتادم سمت اتاقم وسایلی که مورد نیازم بود رو برداشتم.

بعدم رفتم تو اطاق مادرم.همه طلاها وچیزهایی که مادرم برام گذاشته بودو برداشتم.

مادرم از صدقه سر پدربزرگم طلا زیاد داشت.ولی حیف قدر پدرشو ندونست وقربانی یه عشق هوس الود شد.

همه پول ها وطلا هارو برداشتم.وکردمشون تو یه کیسه.مبلغ زیادی بود.خیلی.یعنی برا من که هنوزسنی نداشتم زیاد بود.

وقتی اومدم از اتاق برم بیرون یه لحظه عکس مادرم بهم چشمک زد.اشک از چشمام روونه شد.

مادرم چه مظلومانه مردی.

ولی راحت شدی.

مادرم ارام بخواب که اینجا اگه بودی هم جایی برای تو ومن نبود.

مادرم تنها مونس اشک های شبانه من ارام بخواب.

دستمو رو صورت مادرم کشیدم.

مادرم بی اندازه دوستت دارم.

قاب عکسو با عطر مادر برداشتم.

وراهی اتاقم که روبه روی اتاق مادر بود رفتم اونا رو با طلا وپولای خودم گذاشتم ته ساکم.ولباسامو روش گذاشتم.

نمیدونستم مقصدم کجاست؟نمیدونستم کجا میخوام برم؟اصلا میخوام برم؟من از بین ناز مامانم میخوام برم تو جامعه؟

این جامعه به این بزرگی با این عظمت.

ایا تو این همه شلوغی دیگه جایی هم برا المیرا کیهان وجود داره؟

راه افتادم سمت درخروجی یاد موبالم افتادم.موبایلی که دوما از خریدنش گذشته بود.گذاشتمش تو کیفم.

کیف گیتارمم انداختم رو دوشم.وراه افتادم.

واز درخروجی رفتم بیرون.

صدای خنده های مستانه بابا حتی از پشت دهم به گوشم میرسید.

دیگه نمیخواستم برم مدرسه.ولی کتابامو برداشتم.

مقصدموانتخاب کردم ورفتم سمت خونه عمو علی.....عموی بزرگم که از دار دنیا یه پسر 20ساله داشت فرق منو امیر عرشیا چی بود؟هردو بدون مادر بودیم.هردو پدر داشتیم اما پدراون دنیاش با پدر من 100درجه فرق داشت.

خونشون نزدیک ما بود.زنگو زدم.چند دقیقه بعد امیر اومد دم در.

وبا دیدن من از تعجب چشماش گشاد شد.اخه من هنوز دو ساعتم از رفتنم نگذشته بود.

فهمید از خونه اومدم بیرون.با وجود مهربونی هاش.اومد ساکو ازم گرفت وتعارف زد برم تو:

بیا دختر عمو....بیا بریم تو.....هوا سرده.

وقتی دید هنوز دم در وایستادم.با مهربونی نگاهم کرد:

المیرا بیا تو......بابام که باباتو میشناسه.میدونه.چه کارست.

خوشم نمیومد  درباره بابام همینجوری هرچی میخواد بگه.اما مگه حرف حساب هم جواب داره.

راه افتادم پشت سرش عمو مثل همیشه نشسته بود تو حالشو ومشغول تلوزیون دیدن بود.

با دیدن من لبخند اومد رو صورتش همیشه منو مثل دختر خودش دوست داشت.منم جواب محبتاشو با خودمو لوس کردن براش میدادم.اما الان دیگه مگه لوسی برا المیرا مونده؟

عمو اومد سمت ومنوتو اغوش خودش گرفت.خودمو تو اغوشش رهاکردم:

عمو.........عموی علی امشب بی پدر شدم.....تازه غم از دست دادن مادرو چشیدم حالا پشت سرش پدرم.

اشکامو بی مهابا بدون ترس بدون واهمه میریختند.

عموعلی فقط منو نوازشم میکرد وبهم دلداری میدادچند لحظه بعد منو نشوند رو مبل.امیر عرشیا وخودش کنارم نشستند.منم از سیر تا پیاز ماجرارو براشون تعریف کردم.عموعلی از عصبانیت قرمز وعرشیا از شرم.

عمو علی گفت:

دخترم تو هم جای دختر نداشته من این خونه بزرگه.پیش مابمون.از فردا هم صبح شنبه است برو مدرسه.

دیگه هم بهونه نیار.

سرموزیر انداختم وفقط گفتم:

ممنونم عمو جون بتونم جبران کنم.


مطالب مشابه :


رمان التماس پرگناه/مطهره78

دنیای رمان - رمان التماس پرگناه/مطهره78 - بزرگترین وبلاگ رمان در ایران , به جمع رمان خوان های




شخصیت های رمان التماس پرگناه/مطهره78

رمان التماس پرگناه[motahare78 ] رمان اگه گفتی من کیم؟!kheyr nadide. رمان الهه ناز 1. رمان الهه ناز 2.




ادامه قسمت یکم رمان التماس پرگناه

دنیای رمان - ادامه قسمت یکم رمان التماس پرگناه - بزرگترین وبلاگ رمان در ایران , به جمع رمان




ادامه التماس پرگناه1

دنیای رمان - ادامه التماس پرگناه1 - بزرگترین وبلاگ رمان در ایران , به جمع رمان خوان های ایران




دانلود رمان خودکشی عاشقانه لعنتی

رمان التماس پرگناه[motahare78 ] رمان اگه گفتی من کیم؟!kheyr nadide. رمان الهه ناز 1. رمان الهه ناز 2.




رمان محكومه شب پرگناه 9

دنیای رمان - رمان محكومه شب پرگناه 9 - بزرگترین وبلاگ رمان در ایران , به جمع رمان خوان های




رمان محكومه شب پرگناه 14

دنیای رمان - رمان محكومه شب پرگناه 14 - بزرگترین وبلاگ رمان در ایران , به جمع رمان خوان های




رمان محكومه شب پرگناه 2

دنیای رمان - رمان محكومه شب پرگناه 2 - بزرگترین وبلاگ رمان در ایران , رمان التماس پرگناه




برچسب :