ترکیه با دوچرخه

خلاصه گزارش یکصد روز رکابزنی برای صلح در مسیر تهران- استانبول - تهران

در تماس هایی که با آقای عباس رزاقی پیشکسوت رشته دوچرخه سواری مسافت های طولانی داشتم،  برنامه رکاب زنی ایران – ترکیه – ایران با شعار "صلح" را نهایی کردیم . طومارصلح در سه زبان فارسی ، ترکی و انگلیسی به همراه پنج حلقه المپیک را به نشانه اتحاد همه ملل تهیه نموده و مقدمات سفر را فراهم نمودیم. موعد سفر را صبح روز عید فطر از جلو درب شرقی پارک لاله واقع در خیابان حجاب در نظر گرفتیم تا با اطلاع رسانی که به دوستان کردیم ، علاقه مندان در استارت سفر تا پارک چیتگر همراهیمان کنند .

شب قبل از حرکت آقای رزاقی به منزل ما آمدند تا صبح بدون اتلاف وقت با هم به محل شروع سفر برویم . شب چک نهایی را صورت دادیم و خوابیدیم . صبح زود برخاستیم . پس از نماز و صرف صبحانه ، با کمک خانواده وسایل و دوچرخه ها را به پایین آپارتمان حمل کردیم . اسباب سفر را بر روی دوچرخه ها سوار کردیم . سپس مادرم ما را از زیر قرآن رد کرد و با دعای خیر راهی محل استارت سفر شدیم .

وقتی به جلوی درب پارک لاله رسیدیم از جماعت دوچرخه سوار، فقط دوست من آقای مصطفی خانجانزاده با دوچرخه منتظر ما بود . پس از چندی برخی از اقوام و خانواده نیز به ما پیوستند . با همراهی آنها ساعت 09:15 به سمت پارک چیتگر به راه افتادیم . در پارک چیتگر نیز یکی دیگر از دوستان به ما پیوستند . برای صرف ناهار کمی در پارک توقف داشتیم . پس از صرف ناهار به همراه دوستان و خانواده ، از همگی خداحافظی کردیم و به راه افتادیم . از اینجا سفر دونفره ما آغاز شده بود . این اولین سفر طولانی و برون مرزی من بود . حس خیلی خوبی به همراه کمی استرس داشتم .

آقای رزاقی با توجه به تجربیات زیادشان و با آگاهی از اینکه یک ماه روزه داشتن انرژی زیادی از من گرفته بود، برای روزهای ابتدایی سفر مسافت های کوتاه تری را در نظر گرفته بودند . با توجه به سابقه طولانی عباس رزاقی در این رشته و اینکه او همیشه از مسیر تهران-بازرگان و سپس ترکیه سفر های برون مرزی خود را آغاز می نمود، در کل مسیر تهران تا بازرگان ما مشکلی بابت اقامتمان نداشتیم . دوستانی که به مهربانی و روی خوش میزبان ما می شدند و خستگی راه را از تن ما بیرون می کردند . سفر در لایه های خود تجربیات و آموزه های بی شماری به همراه دارد . رعایت ادب و احترام و تماس مکتوب مکرر حتی بعد ازسفر، برگ برنده دوستی های دائمی آقای رزاقی با مردمی بوده است که همواره بی چشمداشت میزبان او بوده اند .

اما سفر همیشه بی خطر نبوده و نیازمند رعایت نکات ایمنی زیاد می باشد . اولین مواجه من با خطر در شب چهارم سفر در شهر ابهر روی داد . شب در خوابگاه تربیت بدنی خواب بودیم که من بر اثر احساس درد شدیدی از خواب برخاستم . آقای رزاقی را بیدار کردم و گفتم احساس می کنم چیزی مرا نیش زده است . پس از درآوردن لباس اثری روی پای من پیدا نشد . احتمال دادیم بر اثر اسپاسم دچار درد شدم. به توصیه آقای رزاقی پای خود را از روی لباس ماساژ دادم که ناگهان چیزی دست مرا نیش زد . مطمئن شدم که چیزی در لباسم هست شلوارم را درآوردم، بلی یک عقرب در شلوارم پشت زانو قرار داشت . با کش باربند بالای پای خودم را بستم و با اورژانس تماس گرفتیم .در بیمارستان با سرم و پادزهر درمان شدم و پس از چند ساعت مرخص شدم و به تربیت بدنی برگشتم. دیگر زمانی برای استراحت نبود به راه افتادیم .

اولین تجربه پنچری برای من در خروجی شهر زنجان رقم خورد و دومین آن در نزدیکی های ماکو .

روز دوازدهم سفر در شهر بازرگان با بدرقه دوستان آقای رزاقی و شورای اسلامی شهر بازرگان و همچنین بخشدار این شهر، خاک کشور را ترک گفته و وارد کشور ترکیه شدیم . هر دو خوشحال بودیم . قله زیبای آرارات که از مرز ایران هویدا شده بود هر لحظه جذاب تر خودنمایی می کرد . عصر هوا آفتابی بود که درست هنگامی که به روبروی این قله زیبا رسیدیم دوچرخه آقای رزاقی برای اولین بار در این سفر پنچر شد . عباس آقا این پنچری را به فال نیک گرفت و خوشحال بود که به بهانه این پنچری می توانست زمان بیشتری را در برابر آرارات زیبا سپری کند .

در ترکیه، اولین اقامت ما در منزل دوست قدیمی آقای رزاقی ، آقای احمد چیقره تاش از راهنمایان قدیمی و صاحب نام قله آرارات بود . ایشان که از خانواده های کرد منطقه دوبایزید بودند با گرمی بهترین پذیرایی را از ما نمودند که خاطره ای بی نظیر را برایمان رقم زد.

ما قصد داشتیم تا در این سفر مسیری جدید را برای سایر دوچرخه سواران بگشاییم . آن مسیر دوبایزید به سمت شمال تا حوپا بود. مسیرکوهستانی و سخت با جاده آسفالت سرد و باد شدید روبرو که تا کنون دوچرخه سواری از ایران این مسیر را رکاب نزده است را طی کردیم . در این راه مشقات زیادی را پشت سر گذاشتیم که حتی تصورش دشوار است . پس از طی این مسیر بسیار سخت، به کنار دریای سیاه در شهر وحوپا در مرز ترکیه و گرجستان رسیدیم .

جاده کناره دریای سیاه ، فوق العاده زیبا و استاندارد بود . از یک سو منظره دریای سیاه و از سوی دیگر کوهستان و جنگل های زیبا با مردمانی مهربان و مهمان نواز لحظاتی زیبا برایمان رقم می زد. سفر با دوچرخه بدون حمایت مادی هیچ سازمان و شخصی، دشواری های اقتصادی خاص خود را به همراه دارد . در هر چیزی باید حداقل ها را در نظر گرفت . به برکت وجود آب شرب از چشمه ساران طبیعی ترکیه نیازی به پرداخت وجهی بابت آب نداشتیم و غالبا چای را نیز مهمان مردم می شدیم . جای خواب، همگی چادر بود و یا فضایی مختصر که شاید کسی دراختیارمان می گذاشت. اما حمام کردن یکی از سختی های این سفر بود . نه آنکه نتوانیم بابت اقامت و حمام پول بپردازیم ، بلکه به این علت که قصد کرده بودیم در این سفر رکوردی از خود به جای بگذاریم و بابت کل سفر هزینه ای بابت مکان شب مانی نپردازیم . برای من در ابتدا سخت بود اما پس از گذشت حدود یک ماه از سفر به این موضوع هم عادت کردم.

در طول سفر از روز اول طومار صلح را دوستان و فرهنگیان و برخی مسئولین به نشانه تایید شعار ما امضا نمودند. در ترکیه نیز به همین صورت با اشخاص مختلف راجع به هدفمان صحبت می کردیم و آنان نیز مشتاقانه طومار صلح را امضا می کردند.

اولین مسئولی که در کشور ترکیه طومار صلح ما را امضا کرد، ریاست اداره کل ورزش و جوانان شهر ریزه بود. ایشان که خود یک کشتی گیر صاحب نام بودند، ضمن امضا طومار برای ما یک شب اقامت در هتل تربیت بدنی شهر هماهنگ نمودند. این امکان سبب شد تا بتوانیم لباسهایمان را بشوییم و کارهای عقب مانده مان را انجام دهیم. شهر ریزه ، زادگاه رییس جمهور فعلی ترکیه و پایتخت چای این کشور است .

از ریزه به سمت غرب ادامه مسیر دادیم و از شهرهای زیادی همچون ترابوزان، گریسون، اردو، سامسون، گرزه و سینوپ گذشتیم . سینوپ آخرین شهر اصلی در مسیر جاده کناره دریای سیاه بود. پس از سینوپ باز جاده با آسفالت سرد را درپیش داشتیم . به شهر آینجیک رسیدیم از آنجا باید به سمت جنوب می رفتیم و با عبور از یک جاده شوسه کاملا فرعی در کوهستان به سمت منطقه کاستامانو می رسیدیم . دو روز سخت را در مسیری بارانی و گل آلود طی کردیم . مسیری که در آن هیچ مغازه ای برای تهیه حداقل مایحتاج هم نبود . با هر مشقتی وارد جاده اصلی به سمت کاستامانو شدیم . قبل از کاستامانو به تاشکوپرو رسیدیم و یک شب را آنجا ماندیم . تاشکوپرو شهر کوچکی که مرکز تولید سیر کشور ترکیه است . در مسیر برخی از کشاورزان که گوشه جاده بساط دستفروشی سیر داشتند به ما سیر خام هدیه می داند که نشان از دست و دلبازی آنان داشت . بعد از تاشکوپرو ، در کاستامانو مهمان یک دوست آقای رزاقی شدیم . ایشان یک مسلمان سنی بودند که علاقه عجیبی به امامان شیعه داشتند. بعد از کاستامانو به کارابوک و سپس بلو رسیدیم . شهر بلو به خاطر داشتن گردنه ای به این نام شهره خاص و عام است . این گردنه که از سرسبزی خاصی برخوردارست غالبا دارای هوایی مه آلود و بارانی و در زمستان برفی شدید می باشد . بعد از عبور از گردنه بلو از شهرهای دوزجه، آداپازاری گذشته و به شهر دیلواسی رسیدیم . هوا بارانی بود که کنار یک پمپ بنزین نیمه فعال توقف کردیم. با دوچرخه ها به زیر سایه بان جایگاه رفتیم . با مسئول جایگاه مشغول صحبت شدیم . انسان شریفی بود . ما را با روی خوش پذیرفت و برایمان غذا و چای آورد. پس از چند ساعت مردی دیگر از راه رسید که بعدا فهمیدیم صاحب آن مجموعه است. مردی ثروتمند که آن مجموعه بخش کوچکی از اموال اوست. او صاحب شرکت بزرگ حمل و نقل در ترکیه است . شب را آنجا ماندیم و صبح پس از صرف صبحانه به راه افتادیم چند کیلومتر بعد مردی مارا متوقف نمود و با کمک چند نفر دیگر ما را به شرکتی که کنار جاده بود برد. در آنجا بود که فهمیدیم آنجا دفتر برادر همان مرد ثروتمند است. او خواسته بود تا باز از ما پذیرایی کند و ضمنا برای مجله داخلی شرکت از ما گزارشی تهیه کند . بعد از کلی عزت و احترام و پذیرایی ما را به سمت استانبول راهی نمودند .

بعد از خروج از شرکت و طی حدود 20 کیلومتر به ابتدای دریای مرمره رسیدیم . از آنجا هرچه به شهر استانبول نزدیک تر می شدیم ، جاده شلوغ تر و خطرناک تر می شد . با هر سختی به شهر استانبول وارد شدیم. و در شهر سکنی گزیدیم . شهری شلوغتر از تهران، با تعداد بیشماری گردشگر... و البته گران .

قبل از رسیدن به استانبول ما قصد سفر تا شهر ادرنه را داشتیم . اما پنچری های مکرر ما نشان از لاستیک هایی بود که کار خود را کرده و نیاز به تعویض داشتند . برای خرید لاستیک به هر فروشگاه دوچرخه که مراجعه می کردیم با قیمتهایی سرسام آور مواجه می شدیم. قید خرید لاستیک نو را زدیم و با تهیه وصله پنچرگیری و دو تیوب چینی خود را آماده ادامه سفر و مواجهه با پنچری نمودیم. با این وصف، از رفتن به ادرنه صرف نظر کرده و استانبول را نقطه پایان مسیر رفت قرار دادیم. پس از دو روز اقامت در استانبول به سمت پایتخت ترکیه به راه افتادیم.

در برگشت در شهر زیبا و کوچک حَرَکه میهمان دوست قدیمی آقای رزاقی، نوری کیوراک شدیم. مردی فوق العاده خونگرم با خانواده ای اصیل و نجیب که هرچه از خوبی های آنان بگوییم کم گفتیم. دو روزی را که پیش آنها مهمان بودیم هرگز فراموش نخواهم کرد . حَرَکه مهمترین مرکز تولید فرش ترکیه است . مخصوصا فرشهای دستباف ابریشم آن بسیار زیبا و دیدنی است .

از حَرَکه به سمت آنکارا راهی شدیم و در مسیر با عبور از جنگل بلو وارد جنگل های منطقه آنکارا شدیم. در طول مسیر مورد عنایت خیلی از افراد قرار گرفتیم . از راهداری جوان با نام باریش( به معنای صلح ) تا روحانی مسجدی در شهر "کازان" و روستای "سوسوز " پیش از شهرآنکارا که هرکدام را می توان فرشته ای از جانب خدا نامید.

بعد از بیش از دوماه سفر و رکاب زنی وارد پایتخت ترکیه آنکارا شدیم . و بلافاصله با توجه به هماهنگی هایی که با آقای رزاقی انجام شده بود به دفترخبرگزاری ایرنا و سپس دفتر صداوسیمای جمهوری اسلامی رفتیم . فردای آن روز یعنی روز اول مهر، در آیین بازگشایی مدرسه ایرانیان آنکارا شرکت کردیم. برای فردای آن روز قرار ملاقاتی با سفیر جمهوری اسلامی ایران جناب آقای بیکدلی هماهنگ کردیم تا گزارش سفر را خدمت ایشان ارائه کنیم.

صبح روز دوم با تیم خبری صداسیما  نزد آقای بیکدلی رفته و به ارائه گزارش پرداختیم. ایشان با روی باز ما را پذیرفته و در این راه ما را مورد تفقد خود قرار دادند . پس از این گزارش، آنکارا را ترک گفته و از طریق جاده ترانزیت از شهرهای قیریق قلعه، یوزگات، سیواس، رفاهیه به شهر ارزنجان وارد شدیم. از ارزنجان به بعد هوا رو به سردی گذاشت. در ارزروم علاوه بر مسئولین اداره ورزش و جوانان ترکیه با کنسول ایران در ارزروم آقای قلیچ خان نیز دیدار کردیم و ایشان را از مشروح برنامه آگاه ساختیم. ایشان نیز لطف نمودند؛ ضمن حمایتهای معنوی یک شب اقامت برایمان درهتل هماهنگ نمودند. پس از ارزروم از شهرهای هوراسان، آغری عبور کرده و باز به دوبایزد رسیدیم . در مسیر بازگشت از آنکارا تا به دوبایزید، از پنج گردنه نفس گیر، با نام های آلماداغ، قیزل داغ، سقل توتان ، تپه باشی و ایپک گچیدی عبور کردیم که هر کدام سختی های خود را به همراه داشت.

این بار در حومه شهر دوبایزید برای بازدید به سمت جنوب شهر رفته و از منطقه اسحاق پاشا سرایی دیدن کردیم . فردای آن روز نیز به سمت مرز ایران به راه افتادیم. در بازگشت قله زیبای آرارات پوشیده از برف جلوه ای دوچندان به خود گرفته بود . ساعت حدود دوازده ظهر بود که پس از تشریفات گمرکی از مرز ترکیه عبور کرده و بدین ترتیب پس از هفتاد و پنج روز رکاب زنی در کشور ترکیه وارد خاک کشور شدیم و مورد استقبال مسئولین شهر بازرگان قرار گرفتیم. پس از یک روز استراحت در ماکو به سمت تهران ادامه مسیر دادیم . من برای اولین بار سفری طولانی با دوچرخه را تجربه می کردم که حالا رو به اتمام بود . آقای رزاقی هم که مرد جاده است نیز از اتمام این سفر ناراحت بود .

پس از عبور از همان مسیر رفت به تهران رهسپار بودیم . روزهای محرم بود. دیدن آن همه هیات در شهرهای مختلف برای ما احساسی متفاوت داشت . در برگشت از تاکستان تا به اقبالیه را بالاجبار چهل کیلومتر را در زیر باران شدید رکاب زدیم . کامل خیس شدیم. اما چون محل اقامتمان معلوم بود نگران نبودیم. دو روز بعد هم از هشتگرد تا حصارک را نیز در برف شدید رکاب زدیم ، آنقدر شدید که ترمز دوچرخه من هنگام پایین آمدن از پل حصارک عمل نکرد و من با خودرویی تصادف کردم که خوشبختانه به خودم و دوچرخه آسیب جدی وارد نشد.

چهاردهم آبان ماه بود که به کرج رسیدیم و مورد استقبال دوستان دوچرخه سوار قرار گرفتیم . تیم خبری صداوسیمای البرز نیز رپورتاژی از سفر ما تهیه نمود و رسیدن فردای ما به تهران را پیشاپیش اعلام کرد.

صبح با خداحافظی از دوستان به سمت تهران و خط پایان یعنی پارک چیتگر رکاب زدیم . هوا به طرز عجیبی گرم و آفتابی شده بود . ساعت دو بعد ازظهر به پارک چیتگر رسیدیم. با استقبال گرم مادرم و خانواده و دوستان این سفر یکصد روزه به پایان رسید .

مهمترین دستاورد این برنامه، گشایش مسیری جدید در جاده های ترکیه بود؛ در سابقه رکابزنی مسافت های طولانی *1 ، رکابزنی و پیشروی از شهر دغوبایزید تا شهر حوپا واقع در ساحل شرقی دریای سیاه، برای نخستین مرتبه صورت گرفت.

 


مطالب مشابه :


راهنمای خرید دوچرخه

راهنمای خرید دوچرخه چند منظوره طراحی گشته که لاستیک آنها ما بین کورسی و کوهستان و




انواع تایرهای دوچرخه

دنیای دوچرخه سواری من FOX شرکت های Race Face و Easton را خرید! لاستیک های تیوبلس یا UST که مخفف




بی شک دوچرخه ای که شما تصمیم به خرید آن دارید

*** فروشگاه دوچرخه وحیدی *** - بی شک دوچرخه ای که شما تصمیم به خرید آن دارید - << شناخت.آموزش




میزان باد مناسب تایرهای دوچرخه

FOX شرکت های Race Face و Easton را خرید! ولی دو عامل وزن دوچرخه سوار و نوع لاستیک های دوچرخه از




ترکیه با دوچرخه

ترکیه با دوچرخه قید خرید لاستیک نو را زدیم و با تهیه وصله پنچرگیری و دو تیوب چینی خود




همه چیز درباره آجهای لاستیک

دنیای دوچرخه سواری من - My Cycling World - همه چیز درباره آجهای لاستیک - کاربردي ترين مطالب فني




راهنمایی برای خرید بهترین دوچرخه

خرید دوچرخه : معتبر و سبکی و درجه بازی کمک سبب بالا رفتن قیمت می شودو در مورد لاستیک هم




برچسب :