نقد نقد

نقدی بر مقاله­ی «سمفونی مردگان: صد سال تنهایی، صد سال تقلید» نوشته­ی سیامک وکیلی<?xml:namespace prefix = o ns = "urn:schemas-microsoft-com:office:office" />

 

سال­ها پیش، در یکی از مصاحبه­های شادروان نصرت رحمانی، دیدگاهی از ایشان درباره­ی نقد در ایران خوانده بودم، که هرچند تند و تیز بود (طبیعت نصرت این چنین بود)، اما هر چه بیشتر در فضای فرهنگی و ادبی ایران نفس کشیده­ام، درستی آن بیشتر برایم ثابت شده­است؛ آن دیدگاه، این است:

«... نقد در ایران یا تعریف است یا فحش خواهر و مادر، ... یا چوبه­ی دار است یا تاج افتخار».  (درباره­ی هنر و ادبیات8، درباره­ی شعر، گفت و شنودی با محمدعلی سپانلو، نصرت رحمانی و محمدحسین شهریار، به کوشش ناصر حریری، کتابسرای بابل، 1369، ص 97)

امروزه دیگر عرف شده­است که هر هنرمند و یا شاعر و نویسنده­ای را که دیدند دارد خوب می­درخشد و خوب کار می­کند، یک جایی سر بزنگاه گیرش بیاورند و ناجوانمردانه مچ او را بگیرند که هی! فلانی! کجا داری می­روی؟! فلان کارِ تو کپی از فلان کارِ فلانی است! فلان اثرت "تقلید" از فلان اثر مشهور است! ... ! ... !

سمفونی مردگانچند روز پیش، در یک وبگردی بی­هدف، در سایت «جن و پری» به عنوان مقاله­ای برخوردم که مرا به تأمّل واداشت: «سمفونی مردگان: صد سال تنهایی، صد سال تقلید»! وقتی چند خطی از مقاله را مزمزه کردم، دیدم، بله، نویسنده (سیامک وکیلی) می­خواهد این کشف بزرگ خود را ثبت رسمی کند: «سمفونی مردگان» ِعباس معروفی، تقلیدی است ناشیانه از «صد سال تنهایی» ِ گابریل گارسیا مارکز!

از آنجا که مقاله نسبتاً طولانی بود و می­بایست با تأمل و تعمق بیشتری خوانده شود، آن را در حافظه­ی رایانه ذخیره کردم و خواندن دقیق آن را به زمانی دیگر موکول کردم. دیروز، در میان رخوت و تنبلی تابستانی، فرصتی یافتم تا مقاله را به طور کامل بخوانم. در اینجا باید به این نکته اشاره کنم که من قصد آن ندارم که نقدِ آقای وکیلی را ـ که خود استاد نقد ادبی­اند و این بنده­ی کمترین حتی در صف شاگردان ایشان نیز جایی ندارم ـ به کلی رد کنم و یا کم­ارزش جلوه دهم. همچنین قصد دفاع از نویسنده­ی نامدار سمفونی مردگان را هم ندارم، که نیازی به دفاع من ندارند. فقط می­خواهم نکاتی را که به ذهنم رسیده یادداشت کنم.

باری، نویسنده­ی مقاله­ی یاد شده، با به دست دادن چند تشابه میان سمفونی مردگان و صد سال تنهایی، قاطعانه اعلام می­دارد که سمفونی مردگان، تقلیدی از صد سال تنهایی است. تا اینجای مسأله، حرفی نیست. بگذریم از این که اقتباس در ادبیات امری کاملاً طبیعی است و هر اقتباسی را نمی­توان با انگ «تقلید» محکوم کرد. از این گذشته، یک تقلید خوب هم هنری می­خواهد که هر کسی ندارد. امّا از همه­ی این­ها گذشته، نویسنده­ی مقاله، که قرار بود ما را از «صد سال تقلید» در سمفونی مردگان آگاه کند، کم کم به بیراهه می­رود و ایراداتی را مطرح می­کند که اصلاً بر سمفونی مردگان وارد نیست و ارتباطی هم با عنوان، آغاز و هدفِ ظاهریِ مقاله ندارد. به عنوان مثال، این که سمفونی مردگان را چند راوی روایت می­کنند و این که بخش عمده­ی داستان از زاویه­ی دید ارواح روایت می­شود، آیا خللی به داستان وارد می­کند؟

من نمی­دانم چرا منتقدان ما در مقابل هر عملی از نویسندگان خودمان دلیل و مدرک می­خواهند؛ امّا همان عمل را از یک نویسنده­ی سرشناس جهانی به راحتی می­پذیرند و تحسین هم می­کنند. مثلاً چرا مارکز، در توفان برگ، می­تواند داستانش را از چند روایت موازی شکل بدهد (هر بخشی از داستان را یک راوی روایت می­کند)؛ اما همین امر برای نویسنده­ی سمفونی مردگان عیب است؟!

نویسنده­ی مقاله، بخش عمده­ای را به نقل حکایتی از ملا­نصرالدین اختصاص داده، برای این که به ما ثایت کند "نویسنده نتوانسته در آن گفتگو [­گفتگوی میان آیدین و سورمه­] احساس آدم­هایش را، به دلیل عدم فضای باور، خوب بیان کند".

از همه­ی این­ها که بگذریم و فرض را هم بر این بگذاریم که همه­ی انتقادات نویسنده­ی مقاله در مورد زاویه­ی دید و فضا­سازی، وارد است، وقتی به بخشی از مقاله می­رسیم که در آن نویسنده، از "توصیفات و نثر" سمفونی مردگان انتقاد کرده، دیگر یقین پیدا می­کنیم که این مقاله­ی انتقادی بدون غرض نیست و همه­ی خوش­بینی ما در اینجا باطل می­شود؛ زیرا نویسنده، نمونه­هایی از نثر خلّاق سمفونی مردگان را انتخاب کرده و بر آن­ها ایراد گرفته­است. مثلاً این جمله از سمفونی مردگان را "زمخت و بدقواره و نچسب" می­داند: «سرما قطره قطره از چشم­هاش سر می­خورد و روی گونه­هاش می ریخت» [که البته اصل آن "... روی گونه­هاش می­لغزید" است]. البته این سلیقه­ی جناب آقای وکیلی است که این توصیف و دیگر توصیف­های زنده و زیبای سمفونی مردگان را نپسندند؛ در این موردِ خاص، فقط باید گفت که ایشان بسیار کج­سلیقه­اند!

نمونه­های دیگری از نثر سمفونی مردگان، که از دید منتقد محترم "زمخت و بدقواره و نچسب" است (داوری با خوانندگان است):

ـ «... ناگهان با رفتن پدر چنان سکوتی شد که آیدین خیال کرد ساعت دیواری از کار افتاده­است و او مثل لنگر ساعت می­رود و می­آید.»

ـ «... چنان بی­حرکت نشسته بودند که زمان به سال­ها قبل برمی­گشت و یک جایی خشک می­شد.»

ـ «شب­ها وقتی پا در آن خانه­ی بزرگ و سرد می­گذاشت همهمه­ی دوردست سالیان دیوار می­شد و سکوت می­کرد، کاج می­شد و وسط حیاط می­ایستاد، در می­شد و بسته می­ماند.»

ـ «صدای پلک زدن و فکر کردنش از آن اتاق راهرو به گوش می­رسید و گربه­ها روی دیوار بلند حیاط مرنو می­کشیدند.»

نویسنده، پس از آن، این "تصاویر زشت و زمخت" را برای شعر موجه می­دانند؛ اما آن­ها را برای داستان خوشایند نمی­دانند. البته این پرسش اینجا مطرح می­شود که "تصاویر زشت و زمخت" به چه درد شعر می­خورند؟ اگر "زشت و زمخت"­اند، که در شعر نیز جایی ندارند و اگر غیر از این است که این همه جر و بحث بر سر چیست؟ گذشته از این، این سؤال نیز پیش می­آید که منتقد محترم، چرا این قدر به نثر خلّاق و شاعرانه­ی "سمفونی مردگان" معترض­اند؟ مگر اشکالی دارد که نثر یک داستان به شعر نزدیک باشد؟ مگر رمان جاودانه­ی "بوف کور"، در ذات خود یک شعر منثور بلند نیست؟ آیا آقای وکیلی همین ایرادات را به نثر بوف کور هم وارد می­دانند؟ قطعاً نه. آن هم به این دلیل ساده که صادق هدایت مرده است و دیگر دلیلی برای این وجود ندارد که جمله­هایی از اثرش را چماق کنند و بر سرش بکوبند.

در جای دیگر، نویسنده به یکی از ویژگی­های زبانی سمفونی مردگان، یعنی کاربرد " صداش" به جای "صدا­یش"، "حرفهاش" به جای "حرفهایش" و...، اشاره کرده­ و وجود این "ترکیبات و جمع عامیانه"[1] را در میان "نثر ساده و معمولی و کتابی" داستان، از نارسایی­های آن بر­شمرده­اند. در این مورد باید گفت که این کاربرد، یکی از ویژگی­های سبکی عباس معروفی است که در همه­ی آثار او دیده می­شود. در اینجا فقط به نمونه­هایی از "سال بلوا" و "دریا­روندگان جزیره­ی آبی­تر" اشاره می­شود:

ـ «... شانه­هاش تکان تکان می­خورد» (سال بلوا، ص­96)

ـ « انگشت­های پاهاش یخ­ زده و رفته­رفته ریخته بود» (سال بلوا، ص­10)

ـ «جاش را به من نشان بدهید.» (سال بلوا، ص­128)

ـ «روز­های یکشنبه همقطارهاش را جمع می­کرد...» (سال بلوا، ص­234)

ـ «یک چای داغ هم براش می­ریزد...» (دریا­روندگان...، ص­10)

ـ «... آن خلوت شبانه که با گذشته­هاش مو نمی­زد،...» (دریا­روندگان...، ص­61)

ـ «پشت در حیاط زانوهاش خمید» (دریا­روندگان...، ص­167)

ـ «نمی­گذارد بقیه­ی حرفهات را بزنی" (دریا­روندگان...، ص­344)

بنابر این، به طور طبیعی به این نتیجه می­رسیم که کاربرد این "ترکیبات وجمع عامیانه"، یکى از ویژگی­های سبک معروفی است؛ همین طور است به کار­گیری نثر خلّاق و شاعرانه. هیچ­یک از این­ها را نمی­توان عیبی برای یک داستان بر­شمرد و این نکته­ای نیست که منتقد بزرگ ما به آن واقف نباشند.

اینجاست که آدم یقین می­کند که هدف آن مقاله، یک نقد بی غرض نیست؛ بلکه اهداف دیگری در کار است و همین یقین است که جسارت نوشتن این کلمات را به من می­دهد.

منتقد محترم، در پایان و پس از بررسی مبسوط، به این نتیجه می­رسند که سمفونی مردگان، "در مجموع کتابی است در حد مادون متوسط"! و به این هم بسنده نمی­کنند و آن را کتابی مبتذل می­یابند! و سپس، برای این که خود را از اتهام یکسو­یه­نگری مبرّا کنند، چنین می­نویسد: "اما اگر قرار است بر جنبه­ی مثبتی از این کتاب تأکید شود، بخش نخست موومان اول آن است، یعنی فقط 82 صفحه­ی نخست کتاب." یعنی همان قسمتی که منتقد در بخش بررسی توصیفات و نثر داستان، بیشترین ایراد را از آن گرفته­اند!!!

سمفونی مردگان و نویسنده­اش جایگاه خود را در ادبیات داستانی معاصر ایران یافته­اند. امروزه با اطمینان می­توان "سمفونی مردگان" را یکی از بهترین رمان­های فارسی بعد از انقلاب دانست (گویا همین مسأله هم منتقد عزیز را این چنین بر­آشفته است!). "مبتذل" و "مادون متوسط" دانستن اثری که جایزه­ی سال 2001 بنیاد انتشارات ادبی فلسفی سورکامپ را به خود اختصاص داده­است، اگر کج­سلیقگی نباشد، حتماً در ذات خود چیزی از آن چه غرض­ورزی و حسادت می­نامند را نهفته دارد. داوری بیشتر را به خوانندگان وامی­گذارم؛ خوانندگان سمفونی مردگان و خوانندگان این نوشته­ی ناچیز.

 

 

پی­نوشت:


1 . کاربرد اصطلاح "عامیانه" به جای "محاوره­ای" و یا "گفتاری"، از یک منتقد برجسته، بسیار شگفت است. برای اطلاع بیشتر، "عامیانه" به  واژگان و ترکیبات و اصطلاحاتی گفته می­شود که "عامه"­ی مردم و یا توده­ی مردم به کار می­برند. منظور از توده و عامه هم آدم­هایی است که معمولاً کم­سواد و یا بی­سوادند. در صورتی که زبان گفتاری، فقط از زبان نوشتاری و کتابی متمایز است. این مقدار آگاهی از مسائل زبانی، برای یک منتقد برجسته لازم است؛ لااقل برای این که اصطلاحات را به جای یکدیگر به کار نبرد! 


مطالب مشابه :


نقد و بررسی "سمفونی مردگان " -عباس معروفی

نقد و بررسی "سمفونی مردگان " -عباس نقد و بررسی "سمفونی مردگان کرم کتاب رنگ و بوی




بررسی کتاب سمفونی مردگان عباس معرفی

بررسی کتاب سمفونی مردگان کلاغ ها در سراسر سمفونی مردگان سرگردانند و نویسنده در چند




نقد نقد

خود استاد نقد ادبی­اند و این و پس از بررسی مبسوط سمفونی مردگان و نویسنده




نقد اجتماعی رمان معاصر فارسی

در این کتاب نقد من، سمفونی مردگان و نیمه غایب از دیدگاه جامعه شناسی رمان بررسی




استاد عباس معروفی ، خالق سمفونی مردگان

استاد عباس معروفی ، خالق سمفونی مردگان رولفو و کتاب‌های دیگر. «سمفونی مردگان نقد




دانلود مجموعه آثار (کتب)مرحوم علي صفايي حائري(ع.ص)

نام کتاب : بررسی ‌دین،خدا در فلسفه، هرمنوتیک کتاب و سنت. سمفونی مردگان، سال بلوا، ورقاء




داستان کوتاه(درياروندگان‌ جزيرة‌ آبي‌تر)

سمفونی مردگان و و پیش از نقد و بررسی آن و در پیوند با موضوع، یادداشت‌ عباس معروفی




برچسب :