يك روزپر ماجرا

امروزمثل روزهاي ديگه رفتيم زايشگاه ازساعت 7صبح تاساعت4بعدازظهرlong (دوشيفت) وايستاديم.

ولي اين روزباروزهاي ديگه كاراموزي بسيارفرق داشت ساعت اول كه شرح حال ميگرفتيم وسمعFHR(صداي قلب جنين)

چندتابيمارهم واسه سزارين اومده بودن كه كاراشونوانجام داديم.وامادوتامريض بودن كه درداشون شروع شده بود يكيشون فول شد برديمش اتاق زايمان طفلك خيلي اذيت شدبچه بانمايش صورت داشت خارج ميشداين طورزايمان هامعمولايكم سخت انجام ميشه دكترهم اومدوخلاصه داستاني بودولي هرجوربودبچه به دنيااومدولي مادرخونريزي زيادازحدداشت مترژن كشيدم زدم به انژيوكتش ولي بعدش خونريزي اش كم شد.مربيمون ميگفت من اين موردروواسه اولين بارديدم تو دوران دانشجويي هم نديده بود.

واسه زايمان بعدي كه خانومه تازه پذیرش شده بود منو دوستم رفتيم بالا سرش FHRگذاشتیم,دوستم داشت انژيوكت وصل ميكرد روندزایمانشم خیلی سریع بودماهم اطلاع نداشتیم.

تازه داشتيم صحبت ميكرديم كه من زايمانشو بگيرم ياتو كه جيغ مريض دراومد يهو ديديم سربچه اومده بيرون يه جيغ بنفش زديم همه ريختن سرش باست وپوآر وكلمب.

الان دارم مينويسم خودم خنده ام گرفت.

هيچي ديگه سرجاش زايمان كردبه همين راحتي.

موردسوم هم قبل اينكه بچه اش به دنيابيادفشارش روگرفتم يكم بالابودبعدازخروج جنين وجفت هم گرفتم بالاتررفته بوداونم اورژانسي شدسريع سولفات منيزيم وهيدرالازين واسش زديم.

آخرساعت ديگه رنگ به صورتمون نمونده بود چون 5 دقيقه هم استراحت نكرديم

اينم ازامروزكه خاطره به يادموندني شد.

يك روزپر ماجرا

مطالب مشابه :

نکات یادگیری بخش مادران نوزادان در بیمارستان

داروی جدید ایران83- داستینکس

تصویب نهایی شرح وظایف ماماها در شورای عالی نظام پزشکی

"لیست داروهای مشابه از نظر شکل"

تحقیق فارماکولوژی

نکات مهم براي هوشبران عزييييييز

يك روزپر ماجرا