رمان قلب یخی من _37


__________________________________________________
توی یه خیابون خیلی خلوت داشتم با بابا قدم میزدم که یهو یه ماشین با سرعت بالایی وارد خیابون شد..با سرعت داشت میومد سمت من که بابا منو حلم داد و حل دادن من برابر شد با صدای برخورد چیزی به ماشین..با ضرب افتادم زمین . دست راست و پای راستم خیلی درد میکردن ولی وقتی دقت کردم احساس کردم که صدای برخورد یه چیزی اومده بود با گیجی و نامطمئن سرمو بلند کردمو به پشت سرم نگاه کردم که احساس کردم خون توی بدنم یخ بست.تپش قلبم به دیقه افتاد.گنگ و نامفهوم داشتم به بابام نگاه میکردم که صورتش غرق در خون بود. با هر جون کندنی بود خودمو رسوندم بالای سر بابا و چن بار تکونش دادم. ولی بابا حتی یک سانت هم تکون نخورد به اطرافم نگاهی ا
نداختم که دیدم ماشینه داره با سرعت از خیابون میره بیرون.اگه توی شرایط دیگه بودم مطمئنن جلوشو میگرفتم ولی فعلا بابام مهم تر بود..دستمو که لرزش زیادی داشتو جلو بردمو گذاشتنم روی صورتش ولی وقتی دستم به صورت بابا خورد همون جا خشک شد.. این امکان نداشـــــــت..بدن بابا سرد بود. خیلی سرد. انگار که تازه به خودم اومده باشم یا این که تازه به عمق فاجعه پی برده باشم با صدای بلندی خدا رو صدا زدم..
یهو از خواب پریدم.با وحشت به اطرافم نگاه کردم. تمام بدن و سر و صورتم عرق کرده بود.لیوان ابی که روی میز کنار تختم بود رو برداشتمو تا اخر سر کشیدم.یه احساس منگی داشتم . که حتی با خوردن لیوان اب هم از بین نرفت. اولین کاری که به ذهنم رسید گرفتن یه دوش سرد بود.بسمت کمدم رفتمو حوله لباسی کوتاهمو برداشتمو برای رفتن به حموم از اتاق خارج شدم.با دوش اب سردی که گرفتم حالم خیلی بهتر شده بود ولی فکرم هنوز هم درگیر خوابی بود که دیده بودم.میگن خواب زن برعکسه پس نباید نگران باشم این ینی این که فوق فوقش اگه اتفاقی بیافته این منم که میمیرم
باپوشیدن حولم البته اگه بشه بهش گفت حوله چون یه وجب از باسنم پایین تر بود از حموم خارج شدم ولی همین که خواستم بسمت اتاقم برم سایه ای رو دیدم که داره میاد سمت من..منی که دل نترسی داشتم نمیدونم چرا وهم و ترس برم داشت . یه قدم که عقب رفتم از شانس خوبم خوردم به دیوار.از ترس سکسکه گرفته بودم که اون سایه یهو ناپدید شد.نفسی از سر اسودگی کشیدم ولی این اسودگی زیاد دووم نداشت چون یهو چراغایراهرو روشن شدو منم برای این که صدای جیغمو توی گلوم خفه کنم دستامو گذاشتم جلوی دهنم.
چشمامو که از ترس بسته بودمو باز کردم که نگاهم افتاد به نگاه مات مونده ی جک روی یه جایی .. اول متوجه نشدم داره به کجا نگاه می کنه ولی وقتی یکم بیشتر دقت کردم دیدم که داره به پاهای لختم نگاه میکنه.
اوپس!دیگه از این بدتر نمیشد.یهو انگار که به خودش اومده باشه سرشو انداخت پایین که منم از فرصت استفاده کردمو دویدم سمت اتاقم ولی صدای ارومشو شنیدم که گفت-زود لباساتو بپوش تا سرما نخوردی.
خدا خفت نکنه ماهتیسااااا که ابروی نداشتتو بردی.همینجوری با خودم درگیر بودم که نگاهم به ساعت افتاد.ساعت 4.30 دیقه ی صبح بود.زود بسمت گوشیم رفتمو چون میدونتم الان اونجا حدودای ساعت 8 یا 9 شبه شمارشو گرفتم..
مونا گوشیو جواب داد که زود گفتم
مونا-سلام.بفرمایین؟
-- سلام مونا زود گوشیو بده به مامانم .
مونا- سلام خانوم چشم بروی چشم چن لحظه صبر کنید.
مامان-سلام دخترم خوبی؟
-- ممنون مامان شماها خوبید؟تو و بابا؟ فرزام؟ ماهان ؟ مهسا؟ کلا همگی منظورمه.
مامان که از حرفای من تعجب کرده بود گفت-اره گلم همه خوبیم .ولی. چیزی شده؟
-- راستش نه نگران نباشید یه خوابی دیدم یکم نگرانم کرد همین . فقط زنگ زدم که حالتون رو بپرسم.
....
یکم که با مامان حرف زدم باهاش خداحافظی کردم.

لباسامو که پوشیدم رفتم دراز کشیدم روی تختم ولی دیگه خوابم نبرد..
یهو فکرم رفت به دوما پیش که با جین توی فرودگاه بودیم.
اون روز انقدر خوش گذشت که برای اولین بار تمام مدت لبخند روی لبام بود ولی از یه چیزی ناراحت بودم و اونم این بود که رادان نیومده بود. البته میدونم که خواسته ی نابه جایی بود ولی .
_____________________________________________


مطالب مشابه :


گرگینه2

دنیای رمان رمان پیله ات را بگشا(جلد2 قتل سپندیار) رمان گرگینه. رمان لرزش




گرگینه10

دنیای رمان رمان پیله ات را بگشا(جلد2 قتل از ابعاد مختلف گرگینه ها.از همان دوران




گرگینه13(قسمت آخر)

رمان سمفونی سکوت(جلد2 بازنشسته)از mirage. پایان جلد اول رمان گرگینه 1392/6/14 ساعت 3 pm حوریه .




گرگینه6

دنیای رمان رمان پیله ات را بگشا(جلد2 قتل سپندیار) رمان گرگینه. رمان لرزش




رمان قلب یخی من _37

♥♥♥کتابخانه رمان♥♥♥ - رمان قلب یخی من _37 - اگه رمان میخوای بدو بیا انواع رمان اینجا هست




دانلود رمان برای موبایل و کامپیوتر...

دنیای رمان رمان پیله ات را بگشا(جلد2 قتل سپندیار) رمان گرگینه. رمان لرزش




گرگینه1

دنیای رمان رمان پیله ات را بگشا(جلد2 قتل سپندیار) رمان گرگینه. رمان لرزش




ازدواج اجباری(قسمت اخر)

دنیای رمان - ازدواج اجباری(قسمت اخر) - بزرگترین وبلاگ رمان در ایران , به جمع رمان خوان های




گرگینه5

دنیای رمان رمان پیله ات را بگشا(جلد2 قتل سپندیار) رمان گرگینه. رمان لرزش




برچسب :