حالا بگو:"من می توانم "

در تاریخ هشتم آبان ماه در مرکز شماره 22 کانون تهران برنامه ای به نام حالا بگو:"من می توانم " برگزار شد که تمام شعر هایی که به رنگ قرمز نشان داده شده است سروده یحیی علوی فرد -عموعلوی- است .  

گزارش ویژه برنامه " قابی از روشنایی" در مرکز شماره 22 تهران

حالا بگو: «من میتوانم»
وارد سالن که می شدی، یکهو توی قاب قرار می گرفتی. یک قاب، پر از روشنایی. قاب را که بگیری و از پله های سفید نردبان بالا بروی، می توانی؛ آری تو می توانی به سیب سرخ آرزوهایت برسی. به شرط این که فانوس را با خودت ببری!
درست راس ساعت30/10 سالن پر شده بود از اعضای پسر و دختر نوجوان. آن ها قبل از ورود به سالن، همراه با هم از نمایشگاه تابستان و آثار بچه ها دیدن کرده بودند. جالب این جا بود که هر بخش را که مشاهده می کردند، یاد خاطره هایی از لحظه های گرم تابستان می افتادند.
میان سالنی پر از نوجوانی، برنامه با تلاوت قرآن توسط یکی از اعضای خوب مرکز آغاز شد.
صدای قرائت قرآن توی سالن پیچید. مجری آرزو کرد، خداوند همه ی نوجوانان ایران زمین را در پناه قرآن حفظ کند. سپس سرود جمهوری اسلامی ایران توسط یکی از دختران نوجوان با فلوت نواخته شد. اجرای خوب سرود شور و نشاط را در برنامه و غرور و افتخار را در سینه ها جاری کرد.
مجری این گونه شروع کرد:
آینده همین امروز
آینده همین فرداست
آینده همین ساعت
آینده همین حالاست

روز و شب فرداها
آینده دور توست
آینده نزدیکت
هر لحظه عبور توست


سپس گفت: 
«هشتم آبان ماه در کشورمان به نام روز نوجوان نامگذاری شده است.در چنین روزی شهید محمدحسین فهمیده، نوجوان بسیجی، برای مقابله با دشمن بعثی، نارنجک به کمر بست و خودش را زیر تانک عراقی ها انداخت تا نشان دهد که در راه دفاع از میهن اسلامی، از بذل جانش هم دریغ ندارد ؛ زیرا معتقد بود:
جان چه باشد که نثار قدم دوست کنند این متاعی است که هر بی سروپایی دارد»
آن گاه ضمن گرامی داشت یاد این نوجوان شهید، بر روان پاکش درود فرستادند.
طرح یک سوال، باب بحث آزاد برنامه را گشود. این که نوجوان کیست و اصلا نوجوانی چیست؟
هر کدام از اعضا یکی از خصوصیات دوره ی نوجوانی را ذکر می کردند. جالب این جا بود که خودشان از خصوصیاتی می گفتند که اکثر مشکلات این دوره را می توان گردن آن ویژگی ها انداخت. مثل کله شقی، غرور، حرف خودمان،
مجری درباره ی نوجوانی توضیحاتی داد. این که: «نوجوانی دورانی است که هر انسانی آن را تجربه می کند تا به بزرگسالی برسد. دورانی است که جسم و روح انسان شروع به رشد و تکامل می کند و انسان نسبت به خود و محیط پیرامونش دیدگاهی تازه می یابد.
نوجوانی دورانی است حدفاصل بین کودکی و بزرگسالی. حدود و همچنین طول مدت آن چندان مشخص نیست و بسته به افراد و جوامع گوناگون متغیر است. شاید با درنظر گرفتن دوران قبل از بلوغ که طی آن رشد سرعت بیشتری می یابد و دوره ی پیش از کمال عقلی که رسیدن به آستانه ی بزرگسالی است، بتوان گفت که دوره ی نوجوانی چندین سال از 12 تا تقریباً 18 الی 21 سالگی طول می کشد.»
بعد از گفتن نظریات روانشناسان، شعری طنز از یحیی علوی فرد در این رابطه قرائت شد.
یک جای کارَت خراب است
از کوره در می‌روی زود
هی می‌زنی جاده خاکی
بد جور هم می‌کنی دود

با سایه‌ات نیز قهری
سر به سرش می‌گذاری
هی می‌کنی حال‌گیری
حال درستی نداری

با ما نمی‌جوشی این‌جا
انگار ما را گرفتی
از یاد تو رفته انگار
با دست ما پا گرفتی

با خود چه کردی که ما را
دنبال خود می‌کشانی
توی سرت خورده انگار
اردنگی نوجوانی

صدای خنده ی بچه ها حاکی از این بود که شعر پر بیراه نمی گوید.
مجری از مهارت هایی که می بایست یک نوجوان کسب نماید، گفت. مهارت هایی نظیر خودشناسی که خدای ناکرده چنانچه دچار بحران شود، بتواند آن را مدیریت کند. سپس از کارشناسی که از ستاد مدیریت بحران تشریف آورده بودند دعوت به عمل آمد تا پیرامون زلزله و بحران هایش با اعضای نوجوان گفت و گو کند.
ایشان با پخش پاورپینتی نکات مهم را به آن ها گوشزد کرد.
متن های زیبای مجری و حرفهای قشنگش درباره نوجوان و آینده، فضا را معطر و پر از نور کرده بود. پر از روشنایی و امید به آینده.
حالا نوبت آن بود که اعضا میهمان حرف های سبز مسئول کتاب خانه، سرکار خانم جعفری شوند. اعضای مرکز از خواسته هایشان گفتند خانم جعفری نیز از توقعاتشان. در پایان قوانینی برای مرکز و ثمربخش بودن برنامه ها نوشته شد.
صدای یکی از اعضا توی گوش همه ی بچه ها نشست که می گفت:
برکه خسته است
دورمانده از صدای موج موج آب
او در انتظار معجزه نشسته است
رود میرود
به پیشواز روشنی
به سوی موجهای دوردست
انتظار او به رفتن و رسیدن است
برکه در مسیر ماندنش
به راه خویش میرود
رود همچنان به پیش میرود
من و تو نیز...

بوی حلوا همه جا پیچیده بود. مجری با خودش ظرف حلوایی تزئین شده آورد و اعلامیه ها و برگه های سفیدی همراه با مداد را بین اعضا پخش کرد و هم زمان یکی از بچه ها آن را قرائت نمود.
متن آن اعلامیه از این قرار بود:
«هوالباقی»
انسان با همتش و پرنده با بالش اوج می گیرد و کسی موفق خواهد شد که خسته نمی شود، پس دشوارترین قدم، همان قدم اول است.
به اطلاع عموم می رساند که روز پنجشنبه مورخه 05/08/1390 ساعت 30/10 الي12 بعداز ظهر مجلس ترحیمی برای تازه گذشته مرحوم "نمی توانم" در مرکز شماره ی 22 کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان و با حضور اعضای نوجوان این مرکز، برگزار خواهد شد. بدینوسیله از شما دعوت به عمل می آید تا در تعزیه ی آن مرحوم شرکت و سپس همه با هم برای بدرود همیشگی برسر مزارش حاضر مي شویم. 
نوجوان امروز
مجری از "نمی توانم" گفت. از این که سال هاست که از خیلی ها اعتماد به نفس را گرفته و اجازه ی بروزش را نمی دهد. سپس همه ی مربیان و اعضا درون برگه های سفید از کارهایی نوشتند که نمی توانستند آن را انجام دهند و آن را داخل جعبه ی"نمی توانم" انداختند. جعبه ای به ظاهر زیبا و فریبنده. حالا وقت آن بود که حلوای "نمی توانم" را بخورند و مجلس ترحیمی برایش بگیرند. مجری شعری بسیار زیبا خواند:
آینده را باید بسازی
آینده مال توست جانم
اما و شاید را رها کن

حالا بگو: «من میتوانم»


این حس زیبا میتواند

آینده را روشن نماید
آیندهای که پیش پایت
هر بار راهی میگشاید

آن وقت میبینی خودت را
در شکل فردی که جوان است
بر قله دنیا نشسته
در فکر فتح آسمان است
چشم های اعضا که برق زد، معلوم شد که شعر حسابی سرجایش نشسته و به نوعی تاثیر خودش را گذاشته است. سپس همه با هم این شعر را خواندند:
این یاعلی که گفتی
مانند یک اجازهست
آغاز یک تحول
آغاز راه تازهست

هر راه تازه سخت است
اما تو میتوانی
چون و چرا ندارد
این راه آسمانی

حالا که اهل پرواز
حالا که مرد راهی
تصمیم تو مهم است
کافیست تا بخواهی

تا حس کنی که هستی
در یک جهان بهتر
کافیست تا بگویی
یک یاعلی دیگر


صدای یاعلی گوش سالن را پر کرد.

بعد همگی با هم برای سوزاندن جعبه ی نمی توانم ها، به فضای سبز مرکز رفتند. نمی توانم ها جلوی چشمان همه برای همیشه سوزانده شد، تا نوجوانان این مرکز و نوجوانان همه ی دنیا بدانند که می توانند.

منبع : مرکز شماره 22 کانون


مطالب مشابه :


شعری از پروین اعتصامی در باره ی نوجوانی

علمی(aref shadkam) - شعری از پروین اعتصامی در باره ی نوجوانی - علمی(aref shadkam) درباره وبلاگ-BlogAbout




روز نوجوان

شعر و سرود و داستان اما درباره ی نوجوانی چه می توان گفت؟نوجوانی دورانی است که هر




حالا بگو:"من می توانم "

شعر کودک و نوجوان - حالا بگو:"من می توانم " مجری درباره ی نوجوانی توضیحاتی داد. این که:




پاورپوینت درباره ی نوجوانی

طنین باران - پاورپوینت درباره ی نوجوانی - ♥♥به وبلاگ ما چهارنفر خوش امدید♥♥ - طنین باران




شعر درباره حضرت محمد

copy - شعر درباره حضرت محمد - "امین" و "امن" و "مومن" آنقَدَر دنیا خطابت کرد




حافظ = sherha

Sherhaُُ - حافظ = sherha - -شعر-ترانه Sher -taraneh. Sherhaُُ-شعر-ترانه شعر درباره مادر از شاعران معروف




عکسهایی برای عشق ورزیدن وهدیه برای روزگار خوب نوجوانی وجوانی من دل رفته

شعر - دل نوشته عکسهایی برای عشق ورزیدن وهدیه برای روزگار خوب نوجوانی وجوانی من دل رفته




برچسب :