سفرنامه هند قسمت یازدهم (قلعه ای به رنگ کهربا)

دوستان قبل از هرچیز بابت تأخیر طولانی ام از همه شما پوزش میخواهم؛ از اینکه اگر احیانا" در این مدت به وبلاگم سرزدید و دست خالی برگشتید؛ از اینکه نتوانستم مهمان خانه های پرمهرتان شوم. باید اعتراف کنم که روزهای سختی را پشت سر میگذرانیم روزهایی توأم با گرفتاری و خستگی و اضطراب، لحظه هایی که امیدوارم به یاری خداوند و دعای خیر شما عزیزان هرچه زودتر به پایان برسند

در این ایام مملو از مشغله و گرفتاری، به کلی از این وبلاگ زبان بسته غافل ماندم و حالا امروز به این خانه برگشته ام تا دستی به سرورویش بکشم.پس اگر موافقید برویم سراغ ادامه ماجرا. راستی کجای قصه بودیم؟ آهان یادم آمد سوار بر اتوبوس تور و در راه جیپور هستیم، این هم مدرکش! لیدر هندی ما دکتراحمد که پس از صرف ناهاری مفصل در رستوران بین جاده ای (که دوساعت از وقت نازنینمان را گرفت) حالا دارند روی صندلی اتوبوس، قیلوله میفرمایند.

با سرعت لاک پشتی اتوبوس بالاخره دمدمهای عصر به جیپور میرسیم و درست در همان لحظه ورود به شهر متوجه تفاوتها میشویم. اینجا دیگر زباله ها و زاغه ها و گاوها به ما خوشامد نمیگویند اینجا دریاچه ها و رودخانه های پرآب و قلاع باشکوه روی تپه ها، کاخها و بناهای مجلل سنگی با رنگهای صورتی و آجری و زرد کهربایی جلوی چشمانمان رژه میروند و عظمت ماهاراجه ها را به رخمان میکشند

طبیعت زنده و زیبا و معماری پیشرفته شهر، خبر از ثروت هنگفت شهری رویایی میدهد؛ شهری افسانه ای که به تنهایی چهاردرصد از جواهرات کل دنیا را در دل خود جای داده؛ شهری که بزرگترین صادرکننده طلا و الماس و جواهرات در آسیا میباشد و به دلیل معادن غنی طلا و الماسش زبانزد همه دنیاست.

 به محض ورود به شهر، ما را به فروشگاه بزرگی میبرند که در حکم یک معدن جواهر است و آنچه از جواهرآلات و اشیای قیمتی و مجسمه های مزین خدایان، در این فروشگاه یافت میشود.

 باید اعتراف کنم همه ما علیرغم خستگی فراوان با دیدن جواهرآلات فروشگاه حسابی به وجد می آییم چراکه ما ایرانیها حتی اگر هم نخواهیم چیزی بخریم از دور زدن و تماشای اجناس چنین گنج بازاری به وجد می آییم!

بگذارید همینجا بگویم که اگر قصد هرگونه خریدی دارید جیپور بهترین گزینه است چراکه هم قیمتها مناسبتر است و هم شهر آنقدر زیباست که گشت زدن در بازارهایش به مراتب لذتبخش تر از دو شهر دیگر است. برای همین هم به محض رسیدن به جیپور اولین کاری که میکنم، یک دست لباس هندی به رنگ زرد برای خودم میخرم تا با این لباس شهر را بگردم. درمورد جواهرات هم بگویم که با وجودیکه قیمتها بسیار بالاست ولی آنقدر زیبا و افسونگرند که وسوسه تصاحبشان، سر کیسه هر بانوی ایرانی را شل میکند

 //www.bargozideha.com/static/portal/46/466781-485776.jpg

بعد از تحویل هتل و یک خواب راحت در جیپور، ساعت 9 صبح روز بعد راهی کشف شهر میشویم و طبق معمول، گشتمان را از مهمترین شاخصه شهر یعنی پایتخت ماهاراجه ها «قلعه آمبر» آغاز میکنیم؛ همان قلعه ای که در لحظه ورود به شهر بر بلندای تپه خودنمایی میکند و آدم را یاد دیوار چین می اندازد و هوس فتحش را در دل می ریزد

  حالا ما در محوطه ورودی قلعه در صفی طویل به انتظار ایستاده ایم تا یکی از هیجان انگیزترین تجارب زندگیمان حاصل شود.

 این صف دراز را کسانی تشکیل داده اند که مثل ما عاشق فیل سواری هستند و میخواهند برای یک بار هم که شده حس مهاراجه بودن را تجربه کنند اینکه بر پشت موجودی عظیم الجثه بنشینی و سربالایی های تند مسیر را تا طی کنی و خودت را به قلعه ای باشکوه برسانی؛ تجربه ای که به نهصد روپیه (چهل و پنج هزارتومان) و ساعتی انتظار می ارزد.

برای سوار شدن بر فیل باید روی یک سکوی سه متری ایستاد و از آنجا سوار فیل شد. همه فیلها به نقش و نگارهایی آذین شده اند و هرکدام یک فیلبان دارند. به محضی که روی فیل مینشینی و خودت را در ارتفاع چندمتری میبینی که تنها حفاظت، میله هایی نازک هستند، قلبت فرومیریزد و همینکه فیل عظیم الجثه به حرکت در می آید و هیکل غول پیکرش را تلوتلوخوران از سربالایی ها بالا میکشد دیگر آخر وحشت است اما همینکه برمیگردی و میبینی که دهها فیل پشت سرت قطار شده اند حسابی به هیجان می آیی مخصوصا" که همزمان با حرکت فیلها، طبل و دهل نیز نواخته میشود.

 هیجان زمانی به اوج خودش میرسد که فیلهای جلویی و عقبی با اجابت مزاج و عطسه کردن و پاشیدن آب از خرطمهای درازشان گردشگران را مورد عنایت قرار میدهند! در نزدیکیهای ورودی قلعه ناگهان متوجه افرادی میشویم که دوربین به دست در بلندیها پناه گرفته و از ما میخواهند به آنها نگاه و لبخند بزنیم و ما هم از همه جا بیخبر اطاعت امر میکنیم.

 بعد از طی معابر تنگ و شیبدار به میدانی فراخ میرسیم و بر سکویی چندمتری از فیل فرود می آییم. و حالا دروازه های شهر نظامی و قصرها به رویمان گشوده و ما به حریم مهاراجه وارد میشویم. قلعه آمبر محل زندگی و مقر فرمانروایی مهاراجه های هندو بوده که حکام محلی ایالات بوده اند و بعد از پادشاه مقام دوم سیاسی محسوب میشده اند.

همانطور که گفتم اکبرشاه رابطه خوبی با هندوها داشت و حتی دختر یکی از مهاراجه های هندو به نام ملکه جودا را به همسری برگزیده بود. این قلعه در زمان مهاراجه جی سینگ برادر ملکه جودا ساخته شده؛ کسی که زیر نظر اکبرشاه بر ایالت کنونی راجستان حکومت میکرد

ساخت قلعه از سال 1600 تا 1727 به طول انجامیده و همانند سایر قلاع دوران گورکانی از دو بخش دیوان خاص و دیوان عام ساخته شده است دیوان عام جایی بوده که مهاراجه مردم را به حضور میپذیرفته و دادخواهی میکرده. همچنین از این مکان برای برگزاری مراسم جشن و آیینهای مذهبی نیز استفاده میشده. دیوان عام 48 ستون دارد و پیش زمینه بسیار مناسبی برای یک عکس دسته جمعی است

و اما دیوان خاص، محل کار مهاراجه و دیدار با وزرا و مشاورانش بوده این مکان به دلیل آینه کاریهای منحصربفردش به «شیشه محل» شهرت دارد. نقاشیهای دیواری و تزیینات گل و بته این بنا برگرفته از معماری ایرانی و تلفیقی از معماری ایرانی- هندی- مغولی است. در حال حاضر ورود به دیوان خاص امکان پذیر نیست چراکه گردشگران در سالهای اخیر صدمات جبران ناپذیری برپیکره اش وارد آورده اند.

موضوع جالب درمورد دیوان خاص نوع آینه کاری آن است که گفته میشود تنها با روشن شدن یک شمع در نقطه ای خاص، و انعکاس نور آن در آینه های روبروی هم، تمام عمارت روشن میشده. البته بنده شنیده بودم که یک حمام تاریخی ایرانی تنها توسط یک شمع گرم میشده ولی نشنیده بودم سالنی چنین مجلل تنها با یک شمع، روشن شود. این هم نوعی اعجاز در معماری بناست

حیاط درونی قلعه مشابه حیاطهای سایر قلاع پادشاهان گورکانی، مزین به انواع باغچه های زینتی و گل و گیاه است. حرمسرا و اتاقهای همسران مهاراجه دورتادور حیاط را فراگرفته اند لابد تعجب میکنید که میگویم همسران مهاراجه چون حتما" میدانید که در آیین هندو، یک مرد هرگز نمیتواند بیش از یک همسر داشته باشد پس مهاراجه چطور میتوانسته چند همسر داشته باشد؟ از آنجاییکه اکبرشاه پادشاه مسلمان هند، رابطه خوبی با مهاراجه ها داشت به آنها ابلاغ کرد که گرچه طبق آیین هندو نمیتوانند چند همسر اتخاذ کنند ولی مجازند که حرمسرا داشته باشند و این حکم به شدت مورد استقبال مهاراجه ها واقع شد نمونه اش همین جناب مهاراجه جای سینگ است که گفته میشود در کنار همسر رسمی اش، یازده همسر غیر رسمی دیگر داشته.البته واضح است که ملکه از جایگاه ویژه ای به نسبت بقیه برخوردار بوده و بقیه زنان حرمسرایی محسوب میشده اند

 در برخی از اتاقهای حرمسرا تعدادی از اشیای مورد استفاده مهاراجه و همسرانش به نمایش گذاشته شده. یکی از این وسایل کالسکه ای است که همسر مهاراجه را با آن حمل میکرده اند. همانطور که قبلا" گفتم عروسهای هندی آنقدر به خودشان زلمبوزیمبو می آویزند که راه رفتن برایشان مشکل است حال چه برسد به همسر مهاراجه که تنها سرویس جواهراتش 12 کیلو بوده و وزن لباسش هم که دیگر بماند! پس چاره ای نمیماند جز اینکه او را با کجاوه حمل کنند چون با این شرایط دیگر نمیتوانسته قدم از قدم بردارد.

البته احمد میگوید پوشیدن لباسهای اینچنینی از این جهت بوده که ملکه یا زنان حرمسرا نتوانند از قصر خارج شوند و محکوم به زندگی در پشت حصارهای قلعه باشند. با اینحساب همسر یک مهاراجه بودن آنقدرها هم کار ساده ای نبوده فقط یک لحظه تصور کنید که اگر مهاراجه به هر دلیلی فوت میکرده باید همسر وی نیز به همراه وی زنده زنده سوزانده میشده! آنوقت میشود به همسر مهاراجه حق داد که روزی به فکر فرار از قصر بیفتد!

البته اکبرشاه تلاش بسیار نمود تا این قانون وحشیانه (ساتی) را به کلی از بین ببرد ولی موفق نشد و رسم ساتی همچنان ادامه داشت تا زمانی که گاندی آخرین تیر خلاصی را به آن زد.

از مشخصان اتاقهای تابستانی قصر، روزنه های مشبک آنهاست که گویا ملکه اینجا مینشسته و ورود شاه به قصر را از این بالا با ریختن گل بر روی سرش خوشامد میگفته برای همین هم به این مکان ولکام ویندو میگویند. همزمان با ورود شاه طبل و بوق و دهل هم نواخته میشده.

 

یکی از نکات جالب درمورد تزیینات دیوار اتاقها این است که در نقاشی دیوارها از هیچگونه رنگی استفاده نشده و تمام این دیوارهای رنگی، از پودر سنگهای قیمتی ساخته شده اند برای همین هم با وجود گذشت چندین قرن از ساخت آنها همچنان با همان درخشش و کیفیت اولیه دلربایی میکنند

 یکی دیگر از مشخصات قلعه آمبر وجود معابد گنبددار در جای جای آن است و البته وجود میمونهایی که از سروکول هم بالا میروند و صاحبان فعلی معابدند.

 پس از اتمام گشت و خروج از قلعه، همان افرادی که در بالای تپه مشغول عکاسی بودند دوان دوان به سراغمان می آیند و با عکسهایی که از ما گرفته اند ما را حسابی غافلگیر میکنند. آنوقت مگر میتوانی به عکسهایی که از زاویه ای دست نیافتنی از تو گرفته شده آنهم در حالی که سوار بر فیل هستی دست رد بزنی!

همراه ما باشید ادامه دارد 


مطالب مشابه :


تورهای مسافرتی پردیس مهر

تورهای مسافرتی پردیس مهر باقطار سالنی دارای سیستم تصویری بلیط قطار درجه یک




سفرنامه روسیه - سنپترزبورگ قسمت سوم ( موزه هرمیتاژ )

پردیس موعود. آوا و اشیای موزه را با قطار به سیبری منتقل کردند به سالنی که بزرگترین قطعه




رمان نفوذ ناپذیر9

-مسافرین قطار تهران- بندر عباس لطفا به سکوی یک سالنی که بیشتر به سالن بار (پردیس رئیسی




درباره تایلند

-- قطار هوایی: یکی ارزان، و سالنی خنك برای صرف آن رستوران ایرانی پردیس در بانکوک و پاتایا




سفرنامه مالزی (قسمت دوم )گنتینگ هایلند

پردیس موعود. آوا و وحشتی که توی آن از قطار خبری نیست و باید پیاده از سالنی خارج شدیم که




مناقصه های کشور 1392/06/17

مسیر برجسته ویژه نابینایان در 22 ایستگاه در حال بهره برداری خط یک قطار پردیس دانشگاهی




بررسی انواع موزه - نویسنده : مسعود جوادی - آرشیتکت

فرودگاه ها،ایستگاه قطار ورودی اصلی پردیس کرج در سالنی بزرگ به نمایش در آوردن




تصاویـر برگزیـده سال 91 از سراسر جـهان (قسمت سوم)

دانشگاه فرهنگیان پردیس شهید کره جنوبی و اردن در سالنی در آهن قطار سریع




سفرنامه هند قسمت یازدهم (قلعه ای به رنگ کهربا)

پردیس موعود. آوا و دهها فیل پشت سرت قطار شده اند حسابی به ولی نشنیده بودم سالنی چنین




برچسب :