بازی هتل خانم جین

  • انجمن های تخصصی فلش خور

      انجمن های تخصصی فلش خور

    یقا هیچکس نمیدونه کی اینکارو کرده"نتیجه بی حوصلگی معمار روی کاشی کاری یک مسجدکی میره این تو (جایزه داره)مخصوص شجاع هايك جمله درباره ى انجمن فلش خور بنويسيدشیرین کاری با قطرات آب!+عکسشارژ رایگان ایرانسل و همراه اول اگه نیای از دست رفته!!!!اکورد اهنگ های زیبای گیتاربیــوگــرافــی × مشکــلآت × دشــمنــانِ زِد بــآزی! ..جمله های کوتاه عـــ ـــــ ــــاشــ ـقــــ ــــــ ـــــانـــــ ـه...!!!پيدا شدن يك پري دريايي بسيار وحشتناك+عكس(+١٨)کنده کاری روی برگ(عکس فوق العاده دیدنی)به اسمان که مینگرم...عجب روزگاریه.....!@!نامه عاشقانه خیلی جالب (لطفا تا آخر بخوانید)یادم باشد....رنگ مورد علاقه شماچیه؟دلم ديوانه توست..!غــُــروبـــــ ــ ــمنــــــ و کــــلـــبــــــ ـ ـ ـه تــــ ـ ـ ـنــــــهایـــــــماو رفت....شماره بدم (دخترا بخونن)حــــــ ـــ ـــــ ــرفـــــــ دلـــــ ـــ ـــــــ ـــم....متن های عاشقانه همراه با عکسعکس دابل اس در تولد 24 سالگی هیو یونگ سن آزمون شخصیت       بازی آنلاین هتل خانم جین - دخترانه فلش     janes hotel     دوست عزیز شما می توانید برای حمایت از ما، سایت فلش خور را به دوستان خود معرفی کنید                 <a href='http://ads.ad4game.com/www/delivery/ck.php?n=a52e5e63&amp;cb=INSERT_RANDOM_NUMBER_HERE' target='_blank'><img src='http://ads.ad4game.com/www/delivery/avw.php?zoneid=20247&amp;cb=INSERT_RANDOM_NUMBER_HERE&amp;n=a52e5e63' border='0' alt='' /></a>   رای   رای: 3.62   رای شما :   رکوردها   رتبه کاربر امتیاز 1 mahsa_72328 101485 2 General5 25883 3 :shahrzad 5720 4 MOHSEN 1897 5 بهار2 18 6 علی اتش پرور 15   توضیحات ابر خشمگین در خصوص بازی      بازی آنلاین هتل خانم جین - دخترانه فلش size: 2 MB راهنما جین را رویای او تحقق و ساخت یک هتل 5 ستاره زیبا را در جین `هتل! شما با 2 ستاره هتل کوچک در حومه شهر آغاز کار و راه خود را به بالا از طریق ارتقاء تسهیلات و دستیابی به شهرت بسیار عالی است. نگه داشتن چشم در حالات مشتری و با ایجاد یک دوره طلا ، خدمت به آنها نوشابه های نفیس و غذا های خوب، و یا به سادگی تمیز کردن اتاق خود را، آنها را خوشحال.      تصادفی   ‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍   بحث و گفتگو   کاربر عزیز اگر اینترنت ADSL ندارید به قسمت توضیحات ...



  • من مثل آنی شرلی فکر می کنم یا جین اندروز ؟

    چند روزی هست که خواندن کتاب زیبای آنی شرلی در گرین گیبلز رو شروع کردم . شاید شما این شخصیت داستانی رو توی سریالی که به همین نام از تلویزیون پخش می شد دیده باشین . جلد دومش رو که شروع کردم داستان به جایی رسیده بود که آنی قرار است به عنوان معلّم دهکده برای اولین بار به کلاس درس برود. حالا مکالمه ی او را با دوستانش که آن ها هم فردا برای اولین بار به مدارس دور ونزدیک برای تدریس می روندبا هم می خوانیم :جین اندروز گفت : مساله ی اصلی این است که بچّه ها از دستورهایمان اطاعت کنند.یک معلّم هم برای رسیدن به چنین هدفی باید کمی خشونت به خرج بدهد.اگر دانش آموزان به حرف من گوش ندهند، آن ها را تنبیه می کنم .- چطوری ؟- خوب معلوم است . با چند ضربه شلاق .آنی حیرت زده فریاد زد : جین ! تو چنین کاری نمی کنی ! تو نمی توانی!جین قاطعانه گفت : اگر لازم باشد ، البته که می توانم .آنی با قاطعیتی مشابه او گفت : من هرگز نمی توانم بچّه ای را کتک بزنم .این کار بی فایده است . خانم استیسی هرگز ما را کتک نمی زد ولی همه از او اطاعت می کردند، در حالی که آقای فیلیپس همیشه شلاق به دست بود و هیچ کس هم به حرفش گوش نمی داد. نه ، اگر مجبور باشم برای ادامه ی کارم کسی را کتک بزنم ، ترجیح می دهم تدریس را کنار بگذارم . راه های بهتری  هم برای کنترل کردن کلاس وجود دارد . من اول محبّت دانش آموزانم را جلب می کنم . بعد ، آن ها به میل خودشان هر چه بگویم انجام می دهند.برگرفته از وبلاگ همکار خوبم  امین وآزاده

  • "پست 2 رمان آقای مغرور ، خانم لجباز "

    بلندشدم که برم متین صدام کرد برگشتم:بله؟متین:آجی اینجا از چادر و مانتو وروسری خبری نیست هامن درسته پلیس بودم ولی از اولم بلد نبودم درست و حسابی چادر سرکنم...بیرونم با مانتو می رفتم موهامم خیلی مهم نبود...اما دیگه نه تا این حد عسل:پس چی بپوشم؟روسری هم نزارم؟مگه میشه؟متین:لباسایی که برات گرفتم پوششون خوبه...یه چیزی هم گزاشتم تو کمد جای روسری...برو حاظر شورفتم در کمد رو باز کردم خدای من اینا که همش لباسای مردونه است...البته جز چند دست کت و شلوار بقیه لباسای خود سورن بود که وقتی من خواب بودم چیده بود...واسه من لباس بیشتر گرفته بودن...چه لباسایی هم داشت...هر کدومشون یه شیشه عطر روشون خالی شده بود...درکمد خودم رو باز کردم چه لباسای خوشگلی...البته متین گفته بود هر مهمونی که خواستیم بریم لباسش روهمون موقع واسم میاره...اینا لباسای دم دستی بودن...یه جین سرمه ای با یه سارافون سفید انتخاب کردم که بپوشم...چندین جفت کفش هم اونجا بود یه پاشته بلند تابستونی سفید هم برداشتم...خدایا حالا موهام رو چیکارکنم؟ای متین بلا واسم یه کلاه کیس باموهای بلند قهوه ای نسبتا تیره فر گذاشته بود یه کلاه گیس هم به همون رنگ واندازه البته باموها صاف یکم هم روشن تر بود...موهای مشکی بلند خودم رو به زور جمع کردم وکلاه گیس فر رو گذاشتم....خودمم شک نمی کردم که موهای خودم نیست خیلی طبیعی بود...یه کیف دستی کوچیک هم انتخاب کردم سفید بود و اکیلهای درشت داشت...یکم هم آرایش کردم...خداییش خیلی خوشگل بودم...صورت گرد و بدن یکم توپر چهارشونه و هیکلی اما درعین حال خیلی ظریف و زنونه...موهای صاف صاف بلند مشکی درست مثل ابریشم چشم های درشت و کشیده ی طوسی عسلی رنگ،پوست سفید و مژه ها وابروهای مشکی،بینی کوچولو ولبهای نازک و خوشگل...کلی خواستگار داشتم هیچ کسی نمی تونست از زیبایی من چشم پوشی کنه...برق تحسین رو تو چشم هاشون می خوندم...مونده بودم این سورن بیشرف چرا عین خیالشم نبود...اما نه یه کاری می کنم به دست وپام بیافته بشینید و ببینید...رفتم بیرون اوناهم آماده بودن...متین یه آستین کوتاه مردونه سفید تنش بود با شلوار جین...سورن هم یه آستین کوتاه جذب مشکی پوشیده بود ویه شلوار کتان مشکی...درست عضله هاش مشخص بود...بازوهای ورزشکاری قوی ای هم داشت...بادیدن من هردو چندثانیه ای مبهوت من شدن...بعدشم بلند شدند...متین اومد جلو و دستم رو گرفت بوسه کوچولویی بهش زد.متین:پرنسس زیبای من، بامن میای یا با سورن؟عسل:با تومتین:اوه چه افتخاری نصیبم شده...تا مهندس کیانی نیست...لازم نیس نقش بازی کنیم...یه امشب پیش منه سورن.دستم رو دور دستاش حلقه کردم.سورن هم پشت چشم نازک کرد وگفت:قربونت متین جون...هرشب ...

  • درمورد تاریخچه پیدایش برند دیزل چه میدانید

    تاریخچه دیزل Diesel تاریخچه پیدایش برند دیزل شرکت دیزل، یک شرکت ایتالیایی طراحی لباس است که در ابتدا برای تولید لباس بزرگسالان به خصوص شلوار جین، هدف‌گذاری شده بود، اما به مرور و با توسعه کارش انواع لباس و عطر را تولید می‌کند. «زیبایی هر چیزی است که لرزه‌ای بر تن تو بیاندازد.» این جمله را رنزو روسو، موسس اولیه دیزل می‌گوید و معتقد است زیبایی را چشمان انسان درک می‌کنند. روسو و رییس قبلی‌اش در شرکت آ.گ جین، یعنی آدریانو گولدشمید، این شرکت را در سال 1978 تاسیس کردند. سال‌های رویایی دیزل از 1985 آغاز می‌شود که رنزو کل سهام شرکت را خریداری کرد. در -1988 ویلبرت داس که مدیری خلاق و مبتکر بود، به دیزل پیوست و سه سال بعد، اولین برنامه استراتژی بین‌المللی بازاریابی را در شرکت آغاز کرد. در همان سال‌ها اولین فروشگاه بزرگ عرضه محصولات دیزل در نیویورک باز شد. در فوریه -2007چندین بخش دیگر از جمله، قسمت فروش لباس‌های شنا به بخش‌های خرده‌فروشی و فروشگاه‌ها اضافه شد. تمامی مجموعه‌های دیزل از جمله محصولات تحت لیسانس، با مدیریت خلاقانه ویلبرت داس ساخته شده است. می‌توان گفت کارگردان خلاق و طراح اصلی دیزل، ویلبرت داس است که از سال 1988 برای دیزل مشغول به کار است. ویلبرت به عنوان طراح لباس‌های مردانه، لوازم جانبی، چرم و لباس‌های کودکان و نوجوانان آغاز به کار کرد. او به سرعت به مدیریت مدل‌ها و حوزه‌های خلاق دیزل ارتقا یافت و در سال 1993 عنوان رسمی مدیریت خلاقیت را با مسوولیت‌های مختلف از جمله نظارت بر طراحی کل محصولات و تشکل‌های ارتباطات، از آن خود کرد. حیطه اختیارات او شامل طراحی لباس و لوازم جانبی برای تبلیغات، رسانه‌های جدید، برنامه‌های بازرگانی، خرده فروشی و طراحی داخلی (در فروشگاه‌ها، نمایشگاه‌ها، ادارات و هتل‌ها)، برنامه‌ریزی مراسم معرفی مدهای جدید و همچنین برندهای در حال توسعه با نام تجاری جدید مانند لوازم خانگی، مبلمان و حتی خودرو می‌شود. به معنای واقعی کلمه تمام جنبه‌های تجاری نام و تصویر دیزل همچنان تحت مسوولیت ویلبرت است. دیزل همچنین اولین شرکت طراحی لباس است که در زمینه بازی‌های ویدئویی کار کرده و در سال 2008 با همکاری شرکت سونی برای فروش محصولاتش در دنیای مجازی پلی‌استیشن همکاری کرده است. برند اصلی شرکت، دیزل و دیزل مشکی طلایی برند فرعی جدید مجموعه است که در سال 2007-در بخش لباس‌های لوکس راه‌اندازی شده. مجموعه کودکان نیز با نام «دیزل کید» به بازار عرضه می‌شود. گالری دنیم دیزل محصولات محدودی در فضاهای هنری ابتکاری ارائه می‌دهد. دیزل همچنین مجموعه‌های مختلفی از کفش، لباس‌های زیر و کیف ...

  • بیوگرافی جک اسپارو ( جان کریستوفر دپ دوم )

    بیوگرافی جک اسپارو ( جان کریستوفر دپ دوم )

    او در ایالت کنتاکی به دنیا آمد و فرزند سنیور جان کریستوفر دپ و بتی سو پالمر می‌باشد. در سال ۱۹۷۰ همراه با خانواده‌اش به فلوریدا نقل مکان کرد و در آنجا بزرگ شد. خانواده جانی از نژادهای ایرلندی و آلمانی و آمریکایی اصیل هستند، در حال که دپ یک نام فرانسوی است. والدین او هنگامی که ۱۵ ساله بود، در سال ۱۹۷۸ از هم طلاق گرفتند و او یک سال بعد از مدرسه اخراج شد و به موسیقی راک روی آورد و وارد یک گروه راک به نام بچه‌ها شد. در سال ۱۹۸۳ دپ با لوری آن آلیسون خواهر درامر گروه ازدواج کرد. چندی بعد همسر وی نیکولاس کیج را به او معرفی کرد و کیج به او پیشنهاد کرد تا وارد عرصه بازیگری شود. در سال ۱۹۸۵ از آلیسون طلاق گرفت.  در تاريخ نامعلومی با همسرش ونسا پارادايس ازدواج می‌کند که تا به امروز دوام آورده. دپ دارای دو فرزند است، اولی دختری به نام لیلی رز ملودی متولد (۱۹۹۹) و دومی پسری به نام جک متولد (۲۰۰۲) است. بیشترین همکاری جانی دپ با کارگردان تیم برتون است که تا به امروز در ۶ فیلم با هم همکاری داشته‌اند و در مقام دوم به علت بازی در سه گانه دزدان دریایی کارائیب سه بار با کارگردان گور وربینسکی همکاری داشته است.او تا کنون 3 بار نامزد دریافت جایزه اسکار شده و 34 بار موفق به دریافت جایزه از جشنواره های مختلف و همچنین 50 بار نامزد دریافت جایزه از جشنواره های مختف شده است. فیلم‌شناسی     * 2011 - دزدان دریایی کارائیب: بر امواج بيگانه ( كاپيتان جك اسپارو)    * ۲۰۱۰ - آلیس در سرزمین عجایب (فیلم ۲۰۱۰) (كلاه دوز ديوانه)    * ۲۰۰۹ - دشمنان عمومي (جان ديلينگر)    * ۲۰۰۹ - شهر گناه ۳ (در حد شايعه)    * ۲۰۰۹ - خاطرات رم (پائول کمپ)    * ۲۰۰۹ - شهر گناه ۲    * ۲۰۰۹ - شانتارام (لیندزی)    * ۲۰۰۷ - سوئینی تاد (سوئینی تاد)    * ۲۰۰۷ - دزدان‌دریایی کارائیب: پایان جهان (کاپیتان جک اسپارو)    * ۲۰۰۶ - دزدان‌دریایی کارائیب: صندوقچه مرد مرده (کاپیتان جک اسپارو)    * ۲۰۰۶ - هرزه (لارنس دان مور)    * ۲۰۰۵ - عروس مرده (صدا) (ویکتور ون دورت)    * ۲۰۰۵ - چارلی و کارخانه شکلات سازی (ویلی وونکا) (بر اساس داستانی از رولد دال)    * ۲۰۰۴ - افسار گسیخته (راچستر)    * ۲۰۰۴ - در جستجوی نورلند (سر جیمز ماتیو باری)    * ۲۰۰۴ - و بعد از آن آنها شاد زیستند    * ۲۰۰۴ - پنجره مخفی (مورت رینی)    * ۲۰۰۳ - صبحانه با شکارچی (وین اوینگ)    * ۲۰۰۳ - گمشده در لامانچا (لوییز په په)و(کیث فولتون)    * ۲۰۰۳ - روزی روزگاری در مکزیک (ساندس)    * ۲۰۰۳ - دزدان‌دریایی کارائیب: نفرین مروارید سیاه (کاپیتان جک اسپارو)    * ۲۰۰۱ - از جهنم (فرد آبرلین)    * ۲۰۰۱ - مردی که گریه می‌کرد (سزار)    * ۲۰۰۰ - قبل از شبهای ...

  • سفرنامه کیش

    سفرنامه کیش

    سلام به همه دوستای بسیار خوب و مهربونم که دلم برای همشون یک ریزه شده و امروز میخوام به خانه های تک تکشون سربزنم بی مقدمه از سفر میگم که روز جمعه ۵ صبح از خانه به سمت فرودگاه حرکت کردیم و ساعت ۶:۲۰ هم بدون تاخیر پرواز داشتیم و بعد از ۱:۳۵ دقیقه تو فرودگاه جزیره کیش هواپیما به زمین نشست و خدا را شکر پرهام از لحظه اول تا وقتی از هواپیما پیاده شدیم خوابید. هتل داریوش  CIP داره وقتی از پله های هواپیما اومدیم پایین دیدیم که اومدند دنبالمون و دیگه خیلی راحت رفتیم هتل و وسایل را هم خوشان برامون اوردند و هیچ معطلی هم نداشتیم پرهام و بابا در لابی هتل داریوش پرهام تو حیاط هتل داریوش استخر قایقرانی هتل پاساژ پردیس ۲ سان فلاور عجیبترین گل مصنوعی جهان که قابل آبیاری است ساعت 8:10 دقیقه تو هتل بودیم و بعد از خوردن صبحانه و تحویل اتاق۲۴۶ که یک اتاق ۳ تخته خیلی بزرگ بود و آماده کردن پرهام رفتیم بازار پردیس 1و2 و گشتیم و یک کم خرید کردیم و ساعت 1:30 برگشتیم هتل و ناهار خوردیم و استراحت کردیم تا ساعت 5 که رفتیم پارک دلفینها و باغ پرندگان که به پرهام خیلی خوش گذشت و حسابی لذت برد و هنوزم بعد از چند روز همش از دلفینها حرف میزنه نمای اتاق ۲۴۶ نمای حیاط هتل از اتاق   آخر شب بعد از شام هم با فرید جون و پرهام رفتیم کنار ساحل و پیاده روی کردیم پارک پرندگان فردای اون بعد از خوردن یک صبحانه مفصل تو هتل رفتیم پاساژ مروارید و کلی مامان پرهام برای خودش و پرهام جون خرید کرد و پرهام هم تا تونست آتش سوزاند و اسباب بازی خرید بعداز ظهر گشت دور جزیزه و شب هم سوار بر کشتی آرتیمس بر روی آبهای گرم خلیج فارس با شام و موزیک شادشاد که خیلی به پرهام خوش گذشت مخصوصا که با دو تا خدمه کشتی که یکی از اونها یک آقایی بود سیاه پوست و اهل نیجریه دوست شده بود و یکی دیگه هم یک خانم فیلیپینی به نام سینجاه که تا ساعت ۲ شب توی کشتی بودیم مامان پرهام هم اونجا برنده یک گوشواره مروارید اصل شد که خیلی خوشگله روی عرشه کشتی هم پرهام توسط سینجاه  توی تاب توری گذاشته شد که خیلی خوشش اومده بود و حسابی لذت برد پرهام و بابا فرید تو کشتی پرهام و سینجاه پرهام با یکی دیگه از کارکنان کشتی   پرهام و تاب بازی روی عرشه نمای بیرونی کشتی آرتمیس روز بعد هم رفتیم بازار مریم و برای پرهام یک سری لباس زمستانی خریدم البته لباس زمستانی برای پرهام اونطور که دلم میخواست نبود و چیز خوشگلی ندیدم که بخرم آقا پرهام اونحا لباسشویی دوقلو خرید و دیگه حسابی مشغول شد عصر هم رفتیم سی مستر و قایق تندرو گرفتیم ودور جزیزه را دور زدیم و جت اسکی سوار شدیم و دوچرخه سوار کردیم که به پرهام بی نهایت خوش ...

  • مسافرت اصفهان...و تولد shaun

    مسافرت اصفهان...و تولد shaun

    سلام سلام سلام خیلی دلم برای همتون تنگ شده بود..جاتون خالی چند روزی رفته بودیم اصفهان و خیلی هم خوش گذشت.. مسافرت یک دفعه ای جور شد..دوروزش ماموریت بابا ارش توی اصفهان بود که خانم رئیس دانشگاهمون هم که من خیلی دوسش دارم هم باهامون بود..سوئیت روبرومون بودن.۲ بار هم با هم ناهار خوردیم..روز اول که رسیدن براشون خربزه قاچ کردم بردم اتاقشون..با خواهرو دختر خواهرش اومده بود حسابی هم با هم جور شدیم.. صبح روز اول رفتیم باغ پرندگان.. بعدازظهرش رفتیم خیابون چهارباغ و ۳۳ پل..بیچاره این چوپان نی زن..هرچی ما از اونجا رد میشدیم بچه ها از سروکولش بالا میرفتن. صبح روز بعد رفتیم هشت بهشت و چهل ستون.. ازبس ازش عکس گرفتم ازم قهر کرد رفت توی چمنها نشست   چهارشنبه عصر رفتیم شهربازی آبشار..هیچ پیشرفتی نکرده بود..فقط وسایلش کهنه ترو درب و داغون شده بود..من که میترسیدم بعضی از وسایل بازیش کنده شن..شهربازی دیگه اصفهان گویا پارسال ۲ تا کشته داده بود تعطیلش کرده بودن..ارشام تا ۱۰ شب اونجا بازی کرد.دیگه اومدیم هتل نا نداشت.. توی قطار..وسطشم اب ریختن رومون خیس خیس شدیم..   اینجا رفتیم بعدش شام کباب ترکی بخوریم انقدر خسته بود که همش قر میزد صبح پنج شنبه رفتیم دروازره شیراز و مجتمع پارک شب هم رفتیم میدان امام   جمعه صبح از همش بیشتر خوش گذشت..رفتیم صفا سیتی..ازبس چلو کبابو جوجه کباب خورده بودیم گفتیم بساط کالباسو مخلفاتشو بگیریم بریم بوستان سعدی که کنار پل فلزی هست نهار بخوریم..خیلی خوش گذشت و خیلی هم نهارمون چسبید..ارشام دیگه بعدش هی میگفت بریم صفا سیتی..هندونه و خربزه هم گرفته بودیم..   شبش هم رفتیم پل خواجو ..پارک بازی هم بود که ارشامی کلی بازی کرد. شنبه صبح بابا ارش همراه خانم رئیس دانشگاه رفتند به کارایی که داشتن برسن قرار بود منو ارشام بریم بگردیم ولی حوصلم نشد موندیم هتل ..خداروشکر لب تاپو اورده بودیم..کلی ارشام باهاش سرگرم بود عصرش رفتیم کلیسای وانک و خیابون حکیم نظامی و جلفا که من خیلی از اونجا خوشم میاد..بعدشم رفتیم مجتمع پارک و برای چندمین بار رستوران خوانسار.. ارشام یه خانمیو که با پسرش اونجا بود با من اشتباه گرفت رفت بغلش کرد گفت مامان این پسره چند سالشه..دیدم زنه غش کرده از خنده گفت پسرم ۱۰ سالشه .. یکشنبه صبح هم بابایی دانشگاه رفته بود که وقتی برگشت رفتیم هشت بهشت عصرش رفتیم میدون امام که سوغاتیهامونو بخریم دوشنبه صبح باغ گلها رفتیم که من عاشقشم.. راستی ارشام این چند روز روزی ۴ ۵ تا بستنی میخورد..قدم به قدم هم بستنی فروشی بود به یکی هم رضایت نمیداد ظهرشم کوله بارمونو بستیمو اومدیم شیراز...... شب هم خونه مامان شوشو شام ...

  • پست 4 رمان آقای مغرور ، خانم لجباز

    سورن هم به چهارچوب در تکیه داده بود ودست به سینه مارو نظاره می کرد ومی خندید...سورن:بسته متین اینقدر لوسش نکن فکرمی کنه حالا چه خبره...فکرمی کنه نازش خریدار دارهمتین:خب معلومه که نازش خریدار داره...زیر چونم رو گرفت ...شما بفرمایید چند من قیمتش رو پرداخت کنمبعدم با دستای گرمش اشکام رو پاک کرد.:پاشو خانوم کوچولو ناهار مهمون آقا متین گل وگلابید...پاشو یه آب به دست وصورتت بزن حاضر شو بریم...عسل:چشم شما برید میامرفتن بیرون منم یه دوش گرفتم و یه بلیز صورتی وشلوار جین پوشیدم و رفتیم یه رستوران خیلی شیک...آدم رو یاد کاخ های سلطنتی می انداخت...بامجسمه های بزرگ و لوستر های شیشه ای .کف پوش سفید ومرمرین...وسط رستوران یه فواره ی زیبا بود که درکنارش رقص نور آب های اون رو رنگی جلوه می داد.متین:هی دختر چرا اینور و اونور و نگاه می کنی؟سورن:ندید پدید بازی درنیار آبرومون رو بردیچشم غره ای بهش رفتم ونشستم پشت میزی که متین قبل از من نشست.گارسون اومد ومتین غذا سفارش داد.سورن:متین جان نوشیدنی هم واسه سرکارخانوم سفارش می دادی مثل اینکه خیلی دوست دارن متین:سورن؟عسل:اگه شما دیروز سرگرم خوش و بش خودتون نبودید ویکم امانت داری می کردین اون اتفاق نمی افتادسورن:خوبه خانوم مشروب و خورده ما مقصرشدیمعسل:خوردم که خوردم نوش جونم.حالا که اینطوریه بازم می خورممتین:عسل جان بس کن سورن فقط می خواد حرص تورو دربیارهسورن:وایسا متین...این چی میگه؟من دیگه حوصله ندارم این بخواد باز مست بازی در بیاره ها خوش گذشته بهش انگاردیگه حوصله حرف زدنش رو نداشتم...بچه پررو یه جوری حرف می زنه انگار من جد درجدم مشروب خور و دائم الخمر بودیم...با بغض بلند شدم متین دستم رو گرفت و کشید سمت صندلیمتین:بشین عسل...بس کن سورن...عسل خانوم تو به حرفاش توجه نکن گلم ببین گارسون هم غذارو آورد...عسل:من دیگه طاغت حرف های این آقا رو ندارم فکرکردی کی هستی؟اگه یبار دیگه...سورن:بشین حرف اضافه نزن یبار دیگه هم چیزی نمیشه میشه دوباربا حرص نشستم باید حالش رو بگیرم عوضی رومتین:خب سورن دیشب مهندس نصیری بهم گفت که ازت خیلی خوشش اومدهعسل:چه بد سلیقه ست مهندس نصیری...بهش نمیادسورن:خیلی هم دلت بخوادباچشم غره ی متین دیگه ادامه ندادیممتین:فکرکنم زیاد وارد شدنمون به تجارت پرسودشون سخت نباشه...بعدناهار تو فروشگاه باهاشون قرارگذاشتم سعی کن خودتو تو دل مانی جاکنی اونوقت دیگه همه چی حله حالا هم دیگه غذامونو بخوریم که سردشد.غذامون که تموم شدرفتیم یه مرکز خرید شیک وبزرگ.با مغازه های زیبا و وسایل شیک ومجلل...حدود 4 طبقه باسرامیک های براق و آسانسورهای شیشه ای.سارا:هی عسل شما اومد...عسل:سلام سارا جان...سلام ...

  • آقای مغرور،خانم لجباز2

    بلندشدم که برم متین صدام کرد برگشتم:بله؟متین:آجی اینجا از چادر و مانتو وروسری خبری نیست هامن درسته پلیس بودم ولی از اولم بلد نبودم درست و حسابی چادر سرکنم...بیرونم با مانتو می رفتم موهامم خیلی مهم نبود...اما دیگه نه تا این حد عسل:پس چی بپوشم؟روسری هم نزارم؟مگه میشه؟متین:لباسایی که برات گرفتم پوششون خوبه...یه چیزی هم گزاشتم تو کمد جای روسری...برو حاظر شورفتم در کمد رو باز کردم خدای من اینا که همش لباسای مردونه است...البته جز چند دست کت و شلوار بقیه لباسای خود سورن بود که وقتی من خواب بودم چیده بود...واسه من لباس بیشتر گرفته بودن...چه لباسایی هم داشت...هر کدومشون یه شیشه عطر روشون خالی شده بود...درکمد خودم رو باز کردم چه لباسای خوشگلی...البته متین گفته بود هر مهمونی که خواستیم بریم لباسش روهمون موقع واسم میاره...اینا لباسای دم دستی بودن...یه جین سرمه ای با یه سارافون سفید انتخاب کردم که بپوشم...چندین جفت کفش هم اونجا بود یه پاشته بلند تابستونی سفید هم برداشتم...خدایا حالا موهام رو چیکارکنم؟ای متین بلا واسم یه کلاه کیس باموهای بلند قهوه ای نسبتا تیره فر گذاشته بود یه کلاه گیس هم به همون رنگ واندازه البته باموها صاف یکم هم روشن تر بود...موهای مشکی بلند خودم رو به زور جمع کردم وکلاه گیس فر رو گذاشتم....خودمم شک نمی کردم که موهای خودم نیست خیلی طبیعی بود...یه کیف دستی کوچیک هم انتخاب کردم سفید بود و اکیلهای درشت داشت...یکم هم آرایش کردم...خداییش خیلی خوشگل بودم...صورت گرد و بدن یکم توپر چهارشونه و هیکلی اما درعین حال خیلی ظریف و زنونه...موهای صاف صاف بلند مشکی درست مثل ابریشم چشم های درشت و کشیده ی طوسی عسلی رنگ،پوست سفید و مژه ها وابروهای مشکی،بینی کوچولو ولبهای نازک و خوشگل...کلی خواستگار داشتم هیچ کسی نمی تونست از زیبایی من چشم پوشی کنه...برق تحسین رو تو چشم هاشون می خوندم...مونده بودم این سورن بیشرف چرا عین خیالشم نبود...اما نه یه کاری می کنم به دست وپام بیافته بشینید و ببینید...رفتم بیرون اوناهم آماده بودن...متین یه آستین کوتاه مردونه سفید تنش بود با شلوار جین...سورن هم یه آستین کوتاه جذب مشکی پوشیده بود ویه شلوار کتان مشکی...درست عضله هاش مشخص بود...بازوهای ورزشکاری قوی ای هم داشت...بادیدن من هردو چندثانیه ای مبهوت من شدن...بعدشم بلند شدند...متین اومد جلو و دستم رو گرفت بوسه کوچولویی بهش زد.متین:پرنسس زیبای من، بامن میای یا با سورن؟عسل:با تومتین:اوه چه افتخاری نصیبم شده...تا مهندس کیانی نیست...لازم نیس نقش بازی کنیم...یه امشب پیش منه سورن.دستم رو دور دستاش حلقه کردم.سورن هم پشت چشم نازک کرد وگفت:قربونت متین جون...هرشب پیش خودت ...