خاطره زایمان 92

  • خاطره زایمان من

    خاطره زایمان من

    امروز که یک ماه از تولد گل پسرم گذشته تصمیم گرفتم خاطره زایمانم که بهترین روز عمرم بود رو ثبت کنم تا همیشه تازگیش برام حفظ بشه بعد از 9 ماه انتظار شیرین و دوس داشتنی که واقعا گذشتش رو احساس نکردم، روز ۸۸/۱/۱ اولین روز بهار ، روز تولد پسرم، صبح ساعت ۸ وقت اتاق عمل داشتم. بیمارستان عرفان- سعادت آباد. ساعت ۶ صبح من و مرتضی و مادر و خاله مریم و بابا رضا و مامان مهین همگی از خواب بیدار شدیم. که راهی بیمارستان بشیم. حس عجیبی داشتم و تنها چیزی که اون لحظه نداشتم استرس بود!!!! بقیه داشتن صبحونه میخوردن و من چون باید ناشتا میرفتم تو اتاق مشغول حاضر شدن بودم. هوا یه خورده ابری بود و یه بارون ملایم و دوس داشتنی هم میومد. بعد از به جا آوردن تشریفات رد شدن از زیر و قرآن و ماچ و بوسه و .... ساعت 6:30 از در زدیم بیرون و راهی بیمارستان شدیم چون باید ساعت 7 بیمارستان میبودیم. وقتی رسیدیم بیمارستان هنوز پرسنل پذیرش و ... نیومده بودن و تقریبا بیمارستان تعطیل بود!!!!!!!!!!!!!!!!!!! و ما حدود یک ساعتی تو لابی بیمارستان منتظر موندیم تا پرسنل تک تک اومدن و کارا رو انجام دادیم. ساعت ۸ صبح من دمه دره بلوک زایمان در حال خداحافظی از هیئت همراهم بودم ولی نمیدونستم که دیگه قبل از عمل نمی بینمشون از هر کسم پرسیدیم جواب درست حسابی نداد و همونطورم شد که فکر میکردم دیگه ندیدمشون تا زمانی که به هوش اومدم. اون راهرو منتهی به بلوک زایمان و اون در بلوک زایمان راهی بود که زندگیه من و مرتضی رو کاملا دچار تغییر میکرد و البته یه تغییر خوب و دوس داشتنی.  تو بلوک مقدمات اولیه رو انجام دادن و لباس تنم کردم و طبق قراره قبلی با فیلمبردار و عکاس بیمارستان خانم فیلمبردار اومد و با من مصاحبه کرد. خیییییییییییلی حس عجیبی داشتم. قبلا فکر میکردم که شاید تو همچین موقعیتی گریم بگیره و شایدم بترسم ولی هیچکدوم از این حالتا رو نداشتم. یه حس خوب و یه هیجان برا دیدن گل پسرم همرام بود. راس ساعت 8 خانم دکتر باوریان (دکترم) اومد ولی تمام اتاقای عمل پر بود و یه نیم ساعتی رو با خانم دکتر منتظر موندیم تا اتاق رو حاضر کنن. ساعت 8:30 به اتفاق خانم دکتر در حالی که رو تخت خوابیده بودم از راهروی اتاق عملها رد شدیم و رسیدیم به اتاق شماره 7 که برا عمل من در نظر گرفته شده بود. اونجا از تختم به تخت جراحی منتقل شدم و مقدمات و آماده کردن. من که اولین بار بود این صحنه ها رو می دیدم یه خورده دچار استرس شده بودم و با توجه به اینکه برا عمل سزارین در آخرین لحظه داروی بیهوشی تزریق میشه، تمام مقدمات رو می دیدم و می شنیدم و همینا یه خورده استرسم رو بیشتر کرده بود. تند تند از دکترم می پرسیدم خانم دکتز من کی بیهوش ...



  • خاطره ی زایمانِ من

    صبح روز 24رم ساعت حدود 6 بود احساس کردم دخترم تکون نمیخوره .. پا شدم دوتا خرما خوردم و به پهلو خوابیدم ..یکم صبر کردم یه دونه تکون خورد ! آخه همیشه صبحا کلی تکون میخورد کلی نگران شدم به همسری گفتم گفت زنگ بزن بیمارستان بپرس آخه دکترم گفته بود صبح و ظهر وشب باید حداقل 5 تکون بخوره .. زنگیدم بیمارستان گفت سریع بیا ..منم با خواهر شوهری رفتم ! اونجا گفتن باید ان اس تی یا نوار قلب از دخترت بگیریم خوابیدم رو یه تختی و یه چیزایی به شیکمم وصل کردن و گفتن هر وقت تکون خورد این دکمرو فشار بده .. تو 20 دقیقه دخترکم فقط یه بار تکون خورد ! بعدم معاینه شدم ..اصلا درد نداشت دکترم گفت 2 سانت دهانه ی رحم باز شده و یه سونوی دیگه واسم نوشت و گفت جوابشو عصر بیار مطبم ! وقتی رفتم خونه کلی خونریزی کرده بودم انقد ترسیدم فک کنم به خاطر اون معاینهه بود . خلاصه رفتیم سونو و دکتر اونجا گفت که بچه رشدش خوب نبوده و دو هفته دیگه باید به دنیا بیاد و کلی هم اونجا مارو ترسوند ساعت 7 عصر بود با مادر شوهرم و همسری رفتیم مطب دکترم و سونو رو دادم به منشی و گفتم به خانوم دکتر بگه خونریزی هم دارم ! همینجور منتظر نشسته بودیم که منشی ِ صدام زد و گفت دکترت گفته باید بستری شی ! از همسری خدافظی کردم و رفتم بخش زایمان..لباسامو کامل در آوردم و یه دست لباسای  صورتی رو پوشیدم .. خیلی بانمک بود اونجا همه خانوما با شیکمای گنده و این لباسای صورتی :)) سرم بم وصل کردن و و تو اتاقی که 6 تا تخت دیگه بود خوابوندنم ..و گفتن فردا صبح آمپول فشارو شروع میکنیم!! باید تا صبح صبر میکردم آخه من هیچ دردی نداشتم ..یواشکی گوشیمو به همراه خوراکی ها آوردم تو اتاق :)) آخه تا صبح حوصلم سر میرفت اونجا ..با همسری کلی اسمس بازی کردم یواشکی :دی خلاصه اونشب اصن درست نخوابیدم .. صبح شد و تا آمپولارو بمون تزریق کردن ساعت 10 شد .. تختای کناریم درد داشتن .. انقدر آخو ناله میکردن خیــلی درد میکشیدن ..من که هنوز هیچ دردی نداشتم به حالشون گریه میکردم ! بعدش کم کم دردام شروع شد .. وای خیلی بد بودن زیر شیکمم سفت میشد یه دردی که هیچ جوری نمیتونم وصفش کنم.. هم تختیامو هم که میدیدم روحیم خیلی ضعیف میشد:( همه جیغ میزدن و خدارو صدا میکردن ..خیلی وحشتناک بود احساس میکردم اونجا جهنمه .. هر چند ساعت ماما میومد و معاینه میکرد حالا دیگه معاینه ها دردناک بودن و بم گفت 3 سانت!! وای خدایا با این همه دردی که کشیدم فقط 3 سانت !! تختای کناریم یکی یکی خالی میشد و زایمان میکردن اما من فقط مونده بودم.. کپسول اکسیژن هم داشتم که موقع درد توش نفس میکشیدم اما فایده ای نداشت به نظرم!! ساعت 6 عصر بود ..دردام خیل زیاد بود هر 5 دیقه میگرفت ..وقتایی که ول میکرد ...

  • خاطره روز تولد پسر گلم سوشیانت

    صبح ساعت 6/45  روز سه شنبه 29 مرداد 92به سمت آمل راه افتادیم .... خیلی استرش داشتم مثل شخصی که دارن میبرنشون اون دنیا . هر چی به بیمارستان نزدیکتر میشدیم استرسم بیشتر میشد. بالاخره رسیدیم  . دیدم مامان خیلی استرس داره طوری که چشاشو خون زده بود گرفته بود چیزای الکی مینداختم که بخندیم . در همین حین بود که دکترم اومد دنبالم که دختر تو کجایی گفتم دارم پذیرش میشم گفت شوهرت این کارا رو میکنه تو برو تو اتاق عمل . قلبم داشت میومد تو دهنم  صدای قلبم رو به وضوح میشنیدم . اگه مامان اونجا نبود میزدم زیر گریه . دلم میخواست به محمود بگم من میترسم تنها برم تو  همرام بیا ولی مامان اونجا بود رفتم تو اتاق آماده برا زایمان بهم سرم و سون وصل کردن . احساس تنهایی عجیبی داشتم .کسی پیشم بود که نمیتونستم پیشش احساسمو نشون بدم و بر عکس تظاهر به قوی بودن میکردم  .در حین رفتن به اتاق عمل بودم که یه دختر آملی اومد و گفت من بعد شما عمل دارم میشه اول منو عمل کنند من طاقت ندارم و از ترس فشارم افتاده ،مجبور شدم بگم باشه .ساعت 8/23 بود .حالا دیگه نوبت من شد باید میرفتم تو ، دلم میخواست یه بار دیگه محمود و مامان رو ببینم ولی اونا رو راه نمیدادن  داخل .بعد از اون دختر آملی 2 تا اورژانسی اوردن برا عمل و من همین جور پر از استرس پشت اتاق عمل  رو یه نیمکت نشسته بودم .زائو ها رو بعد عمل پشت هم میبردن تو اتاق ریکاوری .همه بی جون بودن .انگار مرده بودن صورت های زرد بی روح .پرستاری که اونجا بود دید دارم از ترس سکته میکنم گفت وقتی زائو ها رو بیرون میاریم بهشون نگاه نکن. نمیشد چشام ناخودآگاه میرفت سمتشون . یه اتاقی کنارم بود که مال زایمان طبیعی بود خیلی بد جیغ و داد میکشیدند. همون جا بود که خدا رو شکر کردم که راضی به زایمان طبیعی نشدم. مسلما از ترس سکته میکردم .دم و دستگاههاشون ،تختهاشون همه ترس داشت.همین جور که داشتم اونا رو تماشا میکردم دکترم اومد پیشم نشست و به شوخی گفت به به دختر مظلوم ما . چقدر مظلوم شدی گفتم آقای دکتر من میترسم .نگاهش رو هیچوقت فراموش نمیکنم در حالتی که لبخند ارامش بخشی داشت گفت قبلی 120 کیلو بود باید میترسید نترسید تو که 20 کیلویی میترسی . سرش رو آروم تکون داد و گفت اصلا ترس نداره و رفت. خودم باورم نمیشد به یک آن تمام ترسم ریخته شد . دلم آروم شده بود .دیگه صدای قلبم نمی اومد . پاهام جون گرفتن . عمل دیگه برام اصلا مهم نبوددکتر بیهوشی صدام کرد . رفتم داخل قبل اینکه بیهوشم کنه با اعتماد به نفس عجیبی ازش خواستم که بیهوشم نکنه و بی حس بشم . ازش خواستم که حین عمل بچه ام رو ببینم . ساعت 10/20 بود که آمپول بی حسی رو زدن و دکتر بالا سرم بودعمل شروع شد جلوی صورتم ...

  • مزایا و معایب زایمان طبیعی و سزارین

    - انتخاب مادران و تفکر اشتباه زنان علت دیگر افزایش تعداد سزارین، خود بیماران هستند. متأسفانه برخی از خانمها سزارین را مثل یک پدیده مد می پندارند و فکر می کنند که هر کس مدرن تر و یا امروزی تر است باید سزارین شود و حتی اصطلاحاتی مانند این که زایمان طبیعی یک نوع ((توحش)) است نیز گفته شده است. برخی هم فکر می کنند سزارین برای نوزادشان بهتر است، چرا که ((فشار)) برروی سر بچه وارد نمی شود. باید به چنین خانمهایی تذکر داد که همین فشاری که جنین تحمل می کند برای او حتی مفید هم هست چرا که با حالت مکشی که ایجاد می کند ریه های او راپاک می نماید. به همین علت است که نوزادان زایمان طبیعی مشکلات تنفسی کمتری نسبت به سزارینی ها دارند. از بابت فشار بر روی سر جنین نیز نباید نگران باشند چون استخوانهای سراو به نحوی هستند که این فشار را به خوبی تحمل می کنند و هیچ عارضه ای برای نوزاد پیش نمی آورد، مگر در مواردی که سر جنین نسبت به لگن مادر بزرگ باشد که دراین مواقع سزارین برای مادر و جنین مفید و ضروری می باشد. حتی در یک تحقیق روشن شد بچه هایی که با روش طبیعی به دنیا آمده اند، بهره هوشی بالاتردارند (باهوشترند). از نظر مد و مدرنی باید بدانند که امروزه در کشورهای پیشرفته زایمان طبیعی را یک موفقیت بزرگ برای زنان می دانند و سزارین را یک شکست تلقی می کنند بطوری که کلوپهای حمایت از سزارینی ها تشکیل می شود تا آنها را از نظر روحی حمایت کنند چرا که معتقدند قادر به کسب یک موفقیت بزرگ نشده اند.  از نظر پیشرفته بودن هم باید تذکر داد که با این که سزارین یک عمل  پیشرفته می باشد ولی یک عمل جراحی بزرگی است که در صورتی که برای  بیمار واجب نباشد اصلاً عاقلانه نیست. امروزه در آمریکا هیچ پزشکی نمی تواند بدون یک علت پزشکی قابل قبولی اقدام به سزارین بیمار کند و چیزی بعنوان سزارین اختیاری که ما در ایران داریم، وجود ندارد. یعنی  اگر چنین کاری را انجام دهند از نظر قوانین پزشکی توبیخ می شوند! دلایل مورد قبول برای اجرای یک سزارین ۱ - عدم تطابق سرجنین بالگن مادر: اغلب اینگونه موارد درموقع دردهای زایمانی مشخص می شوند.به این ترتیب که با وجود انقباضات زایمانی،پیشرفت زایمان  خوب  نیست  و یا  این که در معاینه داخلی  متوجه  این  عدم تطابق می شوند.البته موارد تنگی و یا اختلاف اندازه بسیار فاحش،قبل از دردها و در یک معاینه دقیق داخلی که توسط ماما یا پزشکتان در ماه آخر صورت می گیرد مشخص می شود. ۲ - زجرجنین: زجر جنین به معنای تغییرات بارز در تعداد ضربان  قلب  جنین است که نشان دهنده این موضوع می باشد که میزان اکسیژن خون او کافی نیست و مواد زاید خونش بیش از اندازه ...

  • یادداشت سی و هشتم

     خاطره زایمان و روزهای اول زندگی دخترم یادگار برای تو عزیز تر از جانم :  

  • زایمان در آب

    زایمان در آباز موفق ترین روش های زایمان طبیعی ، زایمان در آب است که به عنوان یک روش غیر تهاجمی و غیر دارویی و طبیعی همراه با کاهش چشمگیر درد زایمان مطرح است . اثر بی وزنی آب باعث ایجاد فشار یکسان بر تمام اعضای بدن و کاهش انرژی از دست رفته می شود .عکس بالا برگرفته از بیمارستان ولیعصر شهرستان "فسا" می باشددر بررسی های انجام شده در کشورهای توسعه یافته ، در این روش بر خلاف سایر روش ها که به کمک بی حسی انجام می شود ، درد زایمان کاهش یافته و آپگارد نوزاد (ارزشیابی وضعیت سلامت عمومی نوزاد) نیز بهتر است . در این روش ، روند طبیعی زایمان حفظ شده ، طول مدت زایمان کاهش چشمگیری پیدا می کند و از سوی دیگر ، به آمادگی طولانی مدت مادر از نظر تکنیک ها و تمرینات تنفسی نیازی وجود ندارد و زایمان با آموزش کوتاه مدت ، امکانپذیر است . در این روش میزان استفاده از داروهای مسکن به مراتب کمتر خواهد بود . در حین انجام زایمان در آب ،عامل زایمان ، عملکردی به مراتب سهل تر از زایمان روی تخت داشته و از میزان مداخلات پزشکی حین زایمان کاسته خواهد شد . کاهش صدمات کانال زایمانی و نیاز کمتر به اپی زیوتومی (برش ناحیه پرینه مادر برای تسریع خروج جنین) از دیگر مزایای این روش است که به کاهش تروما (ضربه و آسیب) به نوزاد منجر می شود . حرکات آزادانه مادر در آب و شرکت فعالانه او در امر زایمان و ورود ملایم نوزاد ، از دیگر فواید این روش محسوب می شوند .فواید زایمان در آب:آثار آرامش دهنده آب باعث کاهش اضطراب و ترس مادر می شود که این خود باعث کاهش درد زایمان نیز می شود . کاهش درد ، منجر یه ذخیره انرژی مادر شده که در مرحله دوم زایمان (مرحله خروج جنین) بسیار کمک کننده خواهد بود . مشکلات تغذیه با شیر مادر پس از زایمان ، در این روش کمتر است . اولین زایمان مدرن در آب ثبت شده ، در سال 1803 در فرانسه انجام شد و در اتحاد شوروی در سال 1960 زایمان در آب با مدرک تأیید شده نتیجه تحقیقات مختلف درباره زایمان در آب در کشورهای اروپایی ، اسکاندیناوی و آمریکا ، مثبت ارزیابی شده و در این کشورها به طور رسمی از سال 1991 تاکنون به کار گرفته شده است .این روش،‌ مدت زمان درد ناشي از زايمان و اضطراب مادر را بر اثر احساس آرامش و سبكي كه آب براي مادر ايجاد مي‌كند، به طور مطلوبي كاهش مي‌دهد. به طوري كه پروسه زايمان براي مادر بسيار خوشايند است.آب در وان‌هاي مخصوص اين روش روان است. به اين صورت كه اين وان‌ها به شكلي تعبيه شده است كه قابليت تعويض آب در صورت كثيف شدن در آن به راحتي وجود دارد.از سوي ديگر، در طي انجام زايمان مي‌توان از موسيقي و نور دلخواه نيز براي تامين بيشتر آرامش خاطر مادر استفاده كرد.قرار ...

  • هفته سی و چهارم

    هفته سی و چهارم

    بالاخره دیروز آخرین خریدهای نی نی بلا تموم شد به امید خدا فردا اتاقش رو با مامان می چینیم. بین این خریدها تنها چیزی که ما رو بیشتر از همه مشغول کرده بود و دنبال یه چیز مناسب و به درد بخور میگشتیم ، تخت کنار مادر بود که هم جاگیر و بزرگ نباشه هم بشه تا حداقل یکسالگی ازش استفاده بشه تا بعد از اون هم دیگه سارینا خانوم تشریف ببرن تو اتاق خودشون. از اونجایی که من اصلا از این تخت پارکها خوشم نمیومد، چیز بدرد بخوری پیدا نمی کردیم تا اینکه بالاخره دیروز یه تخت-گهواره جمع و جور خوشگل پیدا کردم که خیلی راحت هم جمع میشه م خیلی هم سبکه هروقت اتاق سارینا آماده شد حتما براتون عکس میذارم فعلا که بیشتر شبیه انباریه !! آخه هرچی خریدیم همینطوری با جعبه و کارتون گذاشتیم وسط اتاق!! راستی جلسه قبل کلاس آمادگی زایمان یه مبحث فوق العاده در مورد روز زایمان و پروسه زایمان بود. ازاونجایی که فکر میکنم خیلی بدرد بخور باشه براتون خلاصه مینویسم:  شما از پایان هفته ۳۷ بارداری می بایست منتظر ورود نوزادتان باشید. در واقع نوزادی که قبل از هفته ۳۷ به دنیا بیاید اصطلاحا نوزاد نارس خوانده میشود. در طول دوران بارداری چه قبل و چه بعد از هفته ۳۷ با مشاهده علائم زیر باید سریعا به بیمارستان مراجعه کرد : - پارگی یا سوراخ شدن کیسه آب - خونریزی نسبتا شدید ( دیدن لک قهوه ای رنگ ممکن است از نشانه های زایمان باشد ) -کاهش حرکات جنین - درد و تب - دردهای شکمی بدون وقفه اگر درد شکم به همراه سفت شدن و منقبض شدن آن در حدود ۳۰ ثانیه طول بکشد و بعد رها شده و شکم دوباره نرم شود و این پروسه در ابتدا هر نیم ساعت و به تدریج با فواصل کمتر و شدت بیشتر تکرار شود ، درد زایمان نام دارد. در واقع دردهای زایمانی بر خلاف دردهای کاذب با فواصل منظم رخ داده و هرچه زمان میگذرد فاصله انقباضات کمتر شده و شدت آنها بیشتر میشود. این درد ابتدا مانند دردهای خفیف پریود در ناحیه کمر احساس میشوند و رفته رفته شدیدتر شده و کل کمر و شکم را در بر میگیرند. در حین این انقباضات ممکن است شما لک قهوه ای رنگی را مشاهده کنید که کاملا طبیعی است. وقوع اسهال هم در زمان زایمان و حتی از یک هفته قبل از آن از دیگر نشانه های نزدیک شدن زایمان است . یک زایمان طبیعی دارای سه مرحله است : *مرحله اول: در این زمان شما هنوز در منزل هستید و انقباضاتی را با فواصل معین احساس میکنید . بهترین کار در این زمان گرفتن یک دوش آب گرم است که منجر به ذخیره هرچه بیشتر اندورفین(مسکن طبیعی بدن ) میشود . همچنین میتوانید با انجام حرکاتی به باز شدن هرچه بیشتر لگن و آماده سازی آن برای زایمانی راحتتر کمک کنید برای این منظور خصوصا در حین انقباضات ...

  • تولد محمدصدرا-قسمت آخر:

    تولد محمدصدرا-قسمت آخر:

    از حالا باید منتظر ورود پسر کوچولوم میشدم، گفتم به خانوادم خبر بدین، گفتن: اینا دائم زنگ میزنن احوالپرسی، می‌فهمن، گفتم: پس به دکترم خبر بدین، باز همون جواب! حرصم در اومده بود، گفتم: مامانم توی بخش اتاق گرفتن، به مامانم خبر بدین، باید مسئول خون‌گیری از بند ناف رو خبر کنن، گفتن: مامانت اینجا نیست، اتاق نگرفته!!! کفرم در اومده بود، از فکر اینکه من اینجا تک و تنهام و هیچ‌کس از وضعیت من خبر نداره، داشتم دیوونه می‌شدم. سرم رو تند کرده بودن و کم‌کم داشت کمردردهای من شروع می‌شد، هر لحظه امکان داشت...، بالأخره یکی از ماماها اومد و گفت که مامان رو پیدا کردن توی بخش و بهشون خبر دادن، خوشحال شدم و خیالم کمی راحت‌تر شد. ساعت رو نگاه می‌کردم و دقیقه‌ها و ثانیه‌ها رو می‌شمردم، هرازگاهی یه ماما می‌اومد و چک می‌کرد، کیسه آب رو پاره کرده بودن و درد داشت کم‌کم خودشو نشون می‌داد. کمرم درد گرفته بود و هر لحظه درد بیشتر می‌شد. باید همه نیروم رو جمع می کردم تا بتونم فشار بیارم. پرستارها و ماماها منو تشویق به زور دادن می‌کردن، دیگه توانی برای فشار دادن نمونده بود به‌خصوص که دوتا آمپول که ظاهرا آرامبخش بود هم توی سرم زده بودن و من در فاصله دردها دائم خواب می‌رفتم، و چه خواب شیرینی بود! دیگه زیاد یادم نمیاد از اون لحظه‌ها، جز اینکه اون میون یکی گفت: دکترت اومد؛ یادم هست صدای مامان رو شنیدم، و چقدر از بودن مامان احساس آرامش کردم. و یکی هم گفت: مسئول خون‌گیری اومد :D . دیگه همه‌چیز جور بود، حالا خیالم راحت‌تر شده بود. حدودای ۱۱:۱۵ بود که رفتم توی اتاق زایمان و روی تخت مخصوص خوابیدم، دکتر رو دیدم و ازش خواستم کمکم کنه، اون هم فقط می‌گفت: حالا زور بده، حالا استراحت کن! و یادمه داشت برای پرستارها و ماماها سریال «روز حسرت» رو تعریف می‌کرد!!  یه لحظه احساس کردم خالی شدم و یه چیزی با حرکات سریع ازم خارج شد! بی‌اختیار خوشحال شدم، دردم تموم شد و احساس راحتی کردم، یه لحظه رو یادم میاد که احساس کردم گذاشتنش روی شکمم. صحنه بعدی جایی شبیه یک راهرو بود تاریکِ تاریک با صدای مامان که می‌گفتن: فرشته، سلام، خوب؟ من اینجام، چرا گریه می‌کنی؟ از پرستاری که صدرا رو آورده بود تا بهش شیر بدم پرسیدم: سالمه؟ و اون هم گفت: بله، سالمه، بیا اینم پسر زشتت، و من بی‌اختیار گفتم: زشت که نیست! اما اون لحظه اصلا ندیدمش! نمی‌دونم کی بود که من رو بردن بخش، هنوز کاملا به هوش نیومده بودم، باز مامان گفتن: سلام، چرا گریه می‌کنی؟ و قطرات اشک من بود که بی‌اختیار سرازیر می‌شد! صبح بود که صدرا رو آوردن تا بهش شیر بدم، دیدمش، زشت بود!  دکتر اومد برای ویزیت، بهم ...

  • زایمان در آب

    زایمان در آب

    به گزارش داروغذا ، بر خلاف قدیم که تنها روش زایمان طبیعی یا سزارین بود این روز‌ها روش‌های دیگری وجود دارد که علاوه بر تجربه یک زایمان فوق العاده و کم هزینه، مادر درد کمتری احساس می‌کند. اطلاعات بیشتر درباره زایمان در آب را در ادامه مطلب از زبان دکتر مینا موحد، متخصص زنان و زایمان و به نقل از خراسان بخوانید. زایمان در آب، موضوعی است که خانم های باردار درباره آن سوالات زیادی دارند. این روش در واقع به دنیا آوردن نوزاد در وان یا یک استخر آب گرم است. در کشورهای غربی این روش خیلی طرفدار پیدا کرده است و در بیمارستان های زیادی انجام می شود اما در کشور ما ، بیمارستان های معدودی این نوع زایمان را انجام می دهند. این زایمان مزایای خود را دارد و قبل از هر گونه تصمیم گیری باید وضعیت جسمی زن باردار کنترل شود. به عنوان مثال، فرد مبتلا به دیابت، فشار خون، بیماری قلبی و... ممکن است نتواند به طور طبیعی در آب زایمان کند. پس از بررسی کامل وضعیت جسمی زائو، پزشک می تواند این نوع زایمان را به بیمار پیشنهاد کند. در اتاق زایمان یک وان با طول یک و ۲۰ یا یک و ۵۰ با ارتفاع حدود ۷۵ سانتی متر با آب گرم حدود ۳۷ تا ۳۸ درجه پر می شود. هنگام قرار گرفتن بیمار در آب، نظر وی را درباره دمای آب می پرسند تا به خواسته او دمای آب تنظیم شود. همانند زایمان طبیعی به زن باردار آموزش زایمان در آب داده می شود. این کار یا از طریق شرکت در کلاس یا اطلاع رسانی پزشک به زوجین، انجام می شود تا آمادگی کامل پیدا کنند. برخی از خانم ها ترجیح می دهند، با شروع دردهای زایمانی وارد آب شوند زیرا آب یک حالت بی وزنی ایجاد می کند و درد را کاهش می دهد. به طور کلی احساس درد در حالت زایمان فیزیولوژیکی طبیعی و در محیط خشک، فقط به لگن وارد می شود. درحالی که در آب این درد به تمام قسمت های بدن پراکنده می شود و در نتیجه زائو درد کمتری را تجربه می کند. مزایای دیگر این روش این است که هنگامی که زائو، نوزاد را به دنیا می آورد به داروی کمتری نیاز دارد زیرا استروئید موجود این داروها برعکس عمل می کند اما در زایمان در آب این گونه نخواهد بود. از طرفی میزان برش هایی که برای خروج جنین انجام می دهیم در زایمان در آب کمتر است زیرا تمام عضلات لگن برای خروج جنین فشار وارد می کند و خروج جنین به آب راحت تر انجام می شود. از آن جا که در این روش زایمان بچه در آب به دنیا می آید، این ایراد وجود دارد که آب زیادی وارد ریه نوزاد می شود اما در صورت حضور کادر مجرب، آب وارد دهان نوزاد نمی شود. انتقادی که گروه اطفال و نوزادان وارد می کند این است که چه لزومی دارد که ما سلامت نوزاد را به خطر بیندازیم. اما اکثر آمارهای کشورهای ...

  • فرشته ایی که زمینی شد84

    یا خالق کل مخلوقخاطره زایمان منبه من گفته بودن  دخترم حداکثر  روز  23 ابان که عاشورا هم بود به دنیا میاد و من بی صبرانه منتظر دردهای زایمانم بودم و تموم روز رو یا روی توپ جیم بال بودم یا در حال قر دادن زیر دوش اب گرم و خوردن گل گاو زبون و گلاب و هر چی  که هر کس به من میگفت درد زایمان رو شروع میکنه اما متاسفانه خبری  از درد نبود و روز 23 هم گذشت و روزهای بعدش تا اینکه روز 26 رفتم مطب دکتر و گفتم که دیگه از انتظار خسته شدم... این وسط یه مشکل جدید اضافه شده بود و اون هم بند ناف پیچیده شده دور گردن دخترمون بود و من علی رغم علاقه زیاد به زایمان طبیعی اصلا دلم نمیخواست ریسک کنم اما دکترم که خیلی اصرار به زایمان طبیعی داشت و معتقد بود که من میتونم این موضوع رو هندل کنم روز 26 توی مطب دوباره منو معاینه کرد و گفت هنوز دهانه رحمم دوسانت بازه مثه هفته قبل اما یه حرکت  خیلی دردناک توی رحم من انجام داد که اصطلاحا استریپ نام داره و به معنی جدا کردن کیسه ابه از رحم و دکترم معتقد بود با این حرکت حتما دردا شروع میشه  اونهم همین امشب و منو با امید به درد امشب فرستاد خونه اما گفت اگه احیانا دردا شروع نشد فردا صبح بیا بیمارستان برای اینداکشن (شروع درد با امپول)من هم با هزار امید برای شروع دردها رفتم خونه و توی خونه ولو شدم روی توپ یوگا اما خبری نشد که نشد تا صبح...اخر شب یه شیشه روغن کرچک سر کشیدم و تا صبح تقریبا روده هام پاک شد و اخر شب یه دوش گرفتم و موهامو براشینگ کردم و خوابیدمصبح روز 27 ساعت 5 بیدار شدم نمازم رو خوندم و کمی اشپزخونه رو دستمال کشیدم  و اقای مدیرو مامانو بیدار کردم  . صبحانه کره عسل خوردم و سوپی که دیشب مامان پخته بود رو ظرف کردیم و ساک بیمارستان رو برداشتیم و همسر  فیلم گرفت و قران رو بوسیدم و رفتیم پایین تموم راه رو سوره انشقاق رو زیر لب زمزمه میکردم خیلی اروم بودم و ذره ایی استرس نداشتم ... باروه نم نم به شیشه ماشین میخورد و من کمی خاطراتم رو از کودکی دوره کردم مدرسه رفتنم دانشگاه رفتنم ازدواجم دو سفر عمره و سفر سوریه ...به علی گفتم اگه برای من اتفاقی افتاد یه مادر خوب برای دخترم پیدا کن  ... خلاصه ما رسیدیم بیمارستان وهمسر  ما رو پیاده کرد رفت ماشین رو پارک کنه  و من و مامان رفتیم به سمت بلوک زایمان  دقیقا ساعت 7/30 دقیقه رسیدیم اما من نرفتم داخل تا همسر  بیاد و ازش خداحافظی کنم.... علی منو دوباره از زیر قران رد کرد و جلوی یه امتی محکم بغل گرفت که کلی خجلت زده شدم... رفتم داخل که دیدم وایلا اینجا چه قدر شلوغه همه ملت میخوان بزان البته 90 درصد سزارینی بودن و شیک و پیک منتظر دکتراشون... دکتر من هم اونروز یه سزارین داشت و من هم ...